تلفن: 37743538-25-0098 نمابر: 37747557-25-0098 پست الکترونیکی: info@rohani.ir
هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (علیها السلام). |
سوال :
ما در مورد تاریخ و هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (علیها السلام) پرسشى داریم که پاسخ درستى براى آن نیافته ایم، این موضوع باعث برخى شبهه ها در مورد مظلومیت صدّیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) مى گردد; به ویژه که مخالفان مذهب اهل بیت (علیهم السلام) در تلاش ظالمانه هستند تا در مورد مظلومیت ها و رنج هاى حضرت فاطمه (علیها السلام) تردید افکنى نمایند. سؤال این است که: آیا تاریخ سخنرانى و هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (علیها السلام) در مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله)، پیش از هجوم سپاه استبداد به خانه آن بانوى بزرگ بود یا پس از آن؟ اگر پس از آن بود آیا دلیل نقلى قاطعى در این مورد داریم؟ در صورتى که پاسخ، آرى باشد، از نتیجه این پاسخ، دو اشکال دیگر پدیدار مى شود: الف. چرا آن حضرت در خطبه درخشانش - که همه حقایق را بر کویر دل ها باراند - از هجوم به خود و خانه اش و نیز شکستن دنده اش چیزى نفرمود؟ ب. چگونه آن بانوى بزرگ با آن دنده و پهلوى آسیب دیده و با آن دل شکسته و داغدار، توانست بر روى پاى خود ایستاده و آن گونه با قامت برافراشته و روحیه توانا به مسجد برود و در برابر آن جمعیت انبوه و آن شرایط پراختناق حکومت کودتا، آن خطبه درخشان را بخواند و توفانى در دل ها پدید آورد؟ به نظر مى رسد قرائن خارج از خطبه صدّیقه طاهره فاطمه زهرا (علیها السلام) و نیز قرائنى که از درون آن دریافت مى گردد، نشانگر آن است که آن خطبه نورافشان و حکیمانه پس از گرفتن بیعت زورمدارانه از امیرمؤمنان (علیه السلام) بوده است، اگر به نظر شما دلائلى هست که نشانگر آن مى باشد که خطبه آن بانوى بزرگ دانش و معنویت پس از یورش به خانه اش بوده، آن دلایل کدام است؟ |
|
جواب :
باسمه جلت اسمائه؛ حقیقت این است که حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) دو خطبه درخشان و روشنگر و پربار داشته است: الف. خطبه نخست، خطبه اى است طولانى و جامع، که در مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله) بیان شده است، و خطبه دوّم خطبه اى است که در خانه اش در برابر انبوه زنان مهاجر و انصار بیان گردیده، که گویى چند روز پیش از شهادت جانسوزش به عیادت او رفته بودند. از منابع متعدد تاریخى و روایى آشکار مى گردد که یورش به خانه آن بانوى بزرگ، سه بار بوده است، و آن جنایت بزرگ تر در یورش سوّم روى داد که باعث بیمارى و بسترى شدن آن حضرت شد و سرانجام به شهادت جانسوزش انجامید! و خطبه درخشان آن حضرت در مسجد پیامبر (صلى الله علیه وآله) پیش از یورش سوّم و آن رویداد زشت تر و ظالمانه تر بود. ب. با بیان قبل، پاسخ اشکال دوم هم داده شد; مى ماند مسئله شکستگى دنده و... و آزردگى بازو و پهلو، که آن را امیرمؤمنان (علیه السلام) هنگام مراسم غسل پیکر پاک او دریافت و همانسان که روایات به حقیقت تصریح دارد، پس از شهادت حضرت آشکار شد و سر زبان ها افتاد. اما چرا آن حضرت در خطبه روشنگر و توفنده اش با زنان مدینه به یورش برخانه خویش و رویدادهاى ظالمانه مربوط به خودش نپرداخت، چون آن بانوى درایت از حق پذیرى و هدایت آن گروه خودکامه و نیز فرصت طلبان و بى تفاوت ها مأیوس بود; درست همان گونه که در آغاز سخن نورانى اش به صراحت آن را بیان کرد و چنین فرمود: «أَصْبَحْتُ ـ وَاللهِ ـ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ، وَ اللَّعْبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ، وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الْآراءِ، وَ زَلَلِ الْأَهْواءِ، وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخَطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ فِى الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ*» لاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتَها، وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَها، وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عارَها...»; (1) به خداى سوگند! در حالى شب را به سپیده آوردم که از دنیاى شما بیزار، و به مردنمایان شما، به خاطر عملکردشان خشمگین هستم. آنان را در فراز و نشیب هاى زندگى آزمودم، و به دور افکندم و امتحان نمودم و خشمگین شدم. راستى چه زشت است کندى شمشیرها در برابر بیداد! و چه ناپسند است به شوخى گرفتن سرنوشت دین و جامعه پس از تلاش و جدیّت در راه آن! و چه ناگوار است سر بر سنگ خارا زدن و کار بى حاصل نمودن، و آن گاه شکاف برداشتن نیزه ها و تسلیم شدن در برابر بیداد! و چه دردناک است تباهى عقیده، و انحراف اندیشه و تزلزل اراده ها! و چه بد چیزى براى خود از پیش فرستادند که خدا بر آنان خشم گرفت و در عذاب او ماندگار خواهند بود. آرى، من شرایط را چنین نامطلوب و ظالمانه نگریستم و مسئولیت آن را به گردن خودشان افکندم، و بار گران گناه آن را بر دوش آنان نهادم، و رهاورد شوم و عار و ننگ آن را بر عهده خودشان قرار دادم. پس بینى آنان بریده و زخم خورده باد و هماره از رحمت خدا دور باشند. ------------------------------------------------------------- 1- احتجاج طبرسى/ ج 1/ ص 286.
|
حکم کسى که مظلومیت حضرت فاطمه (علیها السلام) را انکار کند. |
سوال :
از دوستان اهل بیت رسول خدا (علیهم السلام)، کسى که رنج ها و مصائب و مظلومیت سرور و سالار ما صدّیقه طاهره فاطمة الزّهراء (علیها السلام) و جنایت هایى را که از سوى ظالمان و غاصبان در حق او رفت، انکار کند، حکمش چیست؟ وظیفه دوستان اهل بیت (علیهم السلام) در برابر چنین شخصى چیست؟ |
|
جواب :
باسمه جلت اسمائه؛ کسى که رنج و مظلومیت حضرت فاطمه (علیها السلام) و جنایت هاى تکان دهنده اى را که در حق او روا شد، انکار کند، یا نا آگاه است، یا از دوستان اهل بیت (علیهم السلام) است امّا نمى تواند باور کند که پلیدى برخى تا آنجا مى رسد که چنین جنایت هاى حیرت آورى را در حق صدّیقه طاهره (علیها السلام) روا دارند! امّا
برابر روایات رسیده از طریق هر دو گروه از مسلمانان، یعنى شیعه و اهل سنّت
این ظلم ها و جنایت ها اثبات مى گردد، پس، انکار کننده این بیداد و خشونت
دهشتناک، یا باید حق ستیز باشد، یا نا آگاه و یا دستخوش اشتباه شده و مى
پندارد که اعتراف به این جنایت ها باعث تفرقه و پراکندگى میان مسلمانان مى
گردد، و تفرقه و پراکندگى در این زمان باعث ضعف اسلام و مسلمانان مى شود.
به هر حال وظیفه اسلامى و انسانى دوستان اهل بیت (علیهم السلام) در این
مورد آشکار است.
|
تلفن: 37743538-25-0098 نمابر: 37747557-25-0098 پست الکترونیکی: info@rohani.ir
آشنایی با یکی از فرزندان حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س)
به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت محسن (ع) و عرض تسلیت به مناسبت این روز، امروز مقاله ای مفید در ارتباط با این امامزاده بزرگوار، تقدیم به علاقمندان میگردد.
بنابر روایات و اسناد تاریخی در منابع شیعه و اهل سنت، حضرت محسن (ع) از فرزندان حضرت امام علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) بوده و «عمر» یا «قنفذ»، حضرت فاطمه (س) را میان فشار در و دیوار قرار داده و شدّت این کار به حدّى بود که پهلوى آن بانو شکست و بچّه داخل شکم (حضرت محسن) سقط شد.
…
بیان این نکته نیز ضروری است که محاصره خانه حضرت زهرا (س) و آسیب رساندن به ایشان از جانب هر کسی که بوده باشد، یقیناً با دستگاه خلافت آن زمان مرتبط بوده است.
به عنوان نمونه، به برخی روایات و اسناد تاریخی از منابع شیعه و اهل سنت اشاره می شود:
Doostiha.IR
منابع شیعه:
1. از مجموع روایاتی که در ذیل می آید، استفاده می شود که حضرت محسن (ع) از
فرزندان حضرت زهرا (س) بوده و به شهادت رسید. حضرت امام علی (ع) فرمود:
«اگر فرزندان سقط شده شما روز قیامت شما را ببینند در حالى که نامى براى
آنان نگذاشته اید، سقط به پدرش مىگوید: چرا براى من نامى تعیین نکردى در
حالى که پیامبر (ص)، محسن (ع) را قبل از این که به دنیا بیاید نامگذارى
کرده بود». [2]
Doostiha.IR
2. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «…حضرت زهرا (س) زده مىشود در حالى که باردار
است. در اثر این ضربت، فرزندى که همراه دارد سقط مىشود، و خود او در اثر
همان ضربت از دنیا مىرود…». [3]
Doostiha.IR
3. مرحوم طبرسی می گوید: …أبوبکر به قنفذ پیغام فرستاد که فاطمه را بزنید،
با این پیغام کار بالا گرفت و او را از علی دور کردند و قنفذ با شدّت عمل
بالاترى وارد صحنه شد و در نهایت قساوت و شدّت، دخت گرامى پیامبر را میان
فشار درب و دیوار قرار داده و شدّت این کار به حدّى بود که پهلوى آن بانو
شکست و بچّه داخل شکم سقط شد!. [4]
Doostiha.IR
منابع اهل سنت:
1. ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و
نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در
خانه فاطمه (س) را نقل مى کند. او مى گوید: عمر در روز اخذ بیعت براى ابى
بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده
بودند، سقط کرد! [5]
Doostiha.IR
2. «احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)،
کسى است که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم
الأمر، عامه دهره»: او در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود.
Doostiha.IR
او نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد: عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! [6]
Doostiha.IR
3. ابن سعد در طبقات و بلاذری در انساب الاشراف آورده است: فرزندانی که
مادرشان حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) است که شامل امام حسن (ع) و امام
حسین (ع) و محسن و زینب کبرا و ام کلثوم کبرا است. محسن در جریان حمله به
خانه حضرت زهرا (س) سقط شد.
Doostiha.IR
ابن اثیر می گوید: محسن در کودکی وفات یافته است. [7]
…
[1] . برای آگاهی بیشتر به نمایه «شهادت حضرت فاطمه(س) در منابع اهل سنت ؛ سؤال 5256 (سایت: 5512) » مراجعه شود.
Doostiha.IR
[2] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 43، ص 195، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، 1404 ق.
Doostiha.IR
[3] . همان، ج 28، ص 62.
Doostiha.IR
[4] . طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 1، ص 83، نشر مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403ق.
Doostiha.IR
[5] . الوافی بالوفیات: 6/17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى: 1/57، چاپ
دار المعرفه، بیروت. و در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل»:
3/248-255 مراجعه شود. « انّ عمر ضرب بطن فاطمه یوم البیعه حتى ألقت المحسن
من بطنها.» ؛ اقتباس از سؤال 5256 (سایت: 5512).
Doostiha.IR
[6] میزان الاعتدال: 3/459. «انّ عمر رفس فاطمه حتى أسقطت بمحسن.»؛ اقتباس از سؤال 5256 (سایت: 5512).
Doostiha.IR
[7] . اقتباس از سؤال 2702 (سایت: 3198).
طبق آنچه که در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر اکرم (ص) بر آن طفل نهاده شده است. همان طور که حضرت عیسی می تواند از ذخیره شده های در منزل مردم خبر دهد، همچنین پیامبر اسلام نیز می تواند از جنسیت فرزند در شکم مادر خبر دهد.
پیش از بیان پاسخ، مقدمه ای را متذکر می شویم که بیانش خالی از لطف نیست.
بر اساس آموزه های اسلامی در مورد نام گذاری فرزندان، شایسته است، دست کم از دو نکته غافل نباشیم.
الف. فرزندانمان را پیش از ولادت نام گذاری کنیم. در این رابطه از علی (ع) نقل شده است: فرزندانتان را پیش از تولّد نام گذاری کنید و اگر نمی دانید پسر یا دختر هستند، اسم آنها را از اسمهایى انتخاب کنید که براى مذکّر و مؤنّث هر دو مىگذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامى برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند مىگوید: آیا براى من نامى نگذاردى، در حالى که رسول خدا (ص) نام محسن را براى فرزندش قبل از تولّد گذارد.[1]
ب. نام نیک برای آنان انتخاب کنیم. در روایتی پیامبر اسلام (ص) به علی (ع) می فرماید: حق فرزند بر پدر این است که نام نیک بر او بگذارد.[2]
با این مقدمه در رابطه با پرسش چند احتمال بیان می شود.
1. اگرچه در گذشته تکنولوژی، مانند الآن پیشرفته نبود و یا اصلاً وجود نداشت و در نتیجه سونوگرافی و مانند آن وجود نداشت، امّا راه تشخیص جنسیت بچه منحصر به سونوگرافی نیست، بلکه در طب قدیم نیز راه هایی برای تشخیص نوع فرزند، پیش از تولد وجود داشته و دارد.
علاوه بر آن در بسیاری از موارد خود زنان حامله از راه هایی که خودشان می دانستند، به واسطه نشانه هایی در می یافتند که فرزند پسر است و یا دختر.
2. یکی دیگر از راه های انتخاب نام برای فرزندان پیش از تولدشان، علاوه بر نام های مشترک که در روایات آمد، این است که دو نام برای او انتخاب کنند و پس از تولّد نام مناسب او را برای او تعیین کنند.
3. اما در مورد نام محسن پیش از تولد، طبق آنچه در روایت آمده، نام محسن از جانب پیامبر (ص) بر آن طفل نهاده شده است. همان طور که حضرت عیسی می تواند از ذخیره شده های در منزل مردم خبر دهد،[3] همچنین پیامبر اسلام نیز می تواند از جنسیت فرزند در شکم مادر خبر دهد.
[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ذهنى تهرانى، سید محمد جواد، ج 2، ص 487، انتشارات مؤمنین، چاپ اول، قم، 1380 ش.
[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، ج 74، ص 60، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.
[3]. آل عمران، 49، "ِ وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فی بُیُوتِکُم" و از آنچه مىخورید، و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم.
کلام اسلام، آن هم
مذهب حق یعنی ما یتلقی از ائمه ی اهل بیت، آن کلام حقی است که ارزشش وقتی
فهمیده می شود که ما عند الناس شناخته بشود .
ان شاء الله سعی کنید مبنای علم کلام تان ، قرآن و نهج البلاغه و
کلمات اهل بیت علیهم السلام باشد . کلامی ارزش دارد که موافق باشد با کتاب و
روایات اهل بیت. و انحراف از این دو موجب ضلال است .
شامگاه چهارشنبه 15 مهر ماه همایش بزرگ هیئات مذهبی کاشان با سخنرانی حضرت آیت الله یثربی دامت برکاته و با حضور پرشور روسا و اعضای هیئت های مذهبی و مادحین و ذاکران اهل بیت در حسینیه آیت الله یثربی (ره) برگزار شد.
آیت الله یثربی در با اشاره به واقعه غدیر بیان داشتند: تاریخ به درستی نگفته است که دلیل انتخاب آن زمان و مکان برای ابلاغ پیام و اکمال دین چه بوده است اما شاید اگر این واقعه در شهر مکه و در برابر مردم آن شهر رخ می داد آن پیام را در نطفه خفه می کردند.
ایشان با بیان اینکه روایت های مختلف، شمار جمعیت در روز غدیر را تا صد و بیست هزار تن گفته اند افزودند: شاهدان ابلاغ پیام از نژادها و بلاد مختلف بودند و سه روز در غدیر توقف کردند، با این حال باز هم غاصبان حق امیرالمومنین با ابزارهای مختلف مقدمات فراموشی و انکار آن واقعه بزرگ را در تاریخ فراهم کردند.
ایشان غدیر را هویت و شناسنامه مسلمانان دانستند و بیان داشتند: در مدت هفتاد روز از غدیر تا رحلت پیامبر منافقانی که در روز غدیر به امیرالمومنین تبریک می گفتند اما دل شان سرشار از کینه و عناد نسبت به حضرت بود با استفاده از جهل مردم، تحریک تعصبات عشیره ای و ایجاد فضای رعب و وحشت، هویت حقیقی مسلمانان را کنار گذاشتند و به جای آن شناسنامه ای جعلی صادر کردند.
استاد برجسته دروس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم افزودند: با بسیج عوامل خشن و تندخوی خود و سوءاستفاده از ظاهر و قالب دین، رخداد آشکاری را که در برابر چشم 120 هزار شاهد رخ داده بود کتمان کردند و آن را از اساس دروغ دانستند.
ایشان بیان داشتند: کتمان این حقیقت تاریخی و صدور شناسنامه جعلی باعث شد تا دینداران حقیقی آگاهی شان را نسبت به رخدادها و موانعی که ممکن است در انتقال پیام رسالت به نسل های بعد خلل ایجاد کند بالا ببرند و امروز زنده ماندن عاشورا محصول همین آگاهی است.
معظم له تصریح کردند: اگر اصرار ائمه علیهم السلام بر اقامه عزای سیدالشهدا علیه السلام و تلاش علمای بزرگ شیعه و شور و غوغای شیعه و هیئتی ها در محرم نبود یقین بدانید که عاشورا را نیز انکار می کردند.
استاد معظم رمز بقای عاشورا را سوگواری های آیینی و سنت های عزاداری در میان نسل های متمادی شیعیان دانستند و تاکید کردند: این عزاداری ها و هیئت های عزای اباعبدالله بود که مسیر سیدالشهدا را در برابر بشر باز کرد و پیام حضرت را به آیندگان رساند.
ایشان با اشاره به این که مأموریت بنی امیه محو دین رسول الله بود، بیان داشتند: فرقه هایی ساختند که اعتقادشان بر این بود که انسان باید در مقابل حاکم و خلیفه، خاضع و مطیع باشد و قیام اباعبدالله نه تنها نقشه و ماموریت آنها را نقش بر آب کرد بلکه راه جدیدی پیش روی انسان ها گذاشت تا از حقوق خود در برابر ظالمان و متعدیان به حقوق انسانی دفاع کنند.
ایشان به روایت های متعدد در خصوص سنت ائمه اطهار در برپایی و زنده نگهداشتن مراسم عزاداری اباعبدالله اشاره کردند و افزودند: این مجالس به آسانی به دست ما نرسیده است و شما هیئتی ها وظیفه دارید همان طور که طبق سنت، عَلَم عزاداری عاشورا را از پدران تان گرفتید آن را بدون کم و کاست به فرزندان و نسل بعدی انتقال دهید.
آیت الله یثربی منبر حسینی را جایگاه تبیین احکام دین و احیای امر ائمه دانستند و با بیان روایتی از امام صادق علیه السلام افزودند: شما با برپایی مجالس عاشورا مشمول دعای خیر ائمه خواهید بود که برای کسانی که امر ائمه را احیا کنند از خداوند طلب رحمت کرده اند.
ایشان به روسا و اعضای هیئت های مذهبی شهرستان توصیه کردند: از این مقام و جایگاه حفاظت کنید و شأن آن را با دعوت از افراد منحرفی که بدیهیات تاریخ را انکار می کنند پایین نیاورید.
رئیس حوزه علمیه کاشان افزودند: تا می توانید شهر را سیاه پوش کنید، کاشان را یکپارچه به مجلس عزای اباعبدالله تبدیل کنید و به خطبا و ذاکرانی که از خارج منطقه دعوت می کنید تذکر دهید که کاشان دانشگاه سیدالشهدا است و مجالس را در سطح علما و فضلا برگزار کنید.
ایشان در پایان خطاب به حاضران بیان داشتند: در ماه های آینده به دلیل برگزاری انتخابات، حتما کسانی خواهند خواست که از مجالس اباعبدالله برای اغراض سیاسی سوءاستفاده کنند، شما آگاه باشید و اجازه ندهید که این آلودگی ها را وارد مجلس اباعبدالله کنند.
این جلسه که در روز چهارشنبه، 8 مهر ماه 1394 مطابق با 16 ذی الحجه 1436 قمری برگزار شد، استاد برجسته دروس خارج حوزه علمیه قم، با استناد به منابع روایی اظهار داشتند: اهل بیت علیهم السلام، روز عید غدیر را عیدالله اکبر دانستند و آن را بزرگترین سند تاریخی برای اثبات ولایت بلافصل حضرت امیرالمومنین علیه السلام معرفی کردند که باید با بزرگداشت روز افزون آن از هویت و اصالت مذهب پاسداری نمود.
استاد معظم در ادامه افزودند: حدیث شریف غدیر بزرگترین و معتبرترین دلیل بر حقانیت مذهب اهل بیت علیهم السلام است. یکی از آوردگاه های اختلافات علمی بین متکلمین و مفسرین فریقین در آیه اکمال دین می باشد. اهل تسنن از یک سو، آیه اکمال را به روز عرفه و یا روز قربان نسبت دادند؛ از سوی دیگر، روایات زیادی از راویان معتبر خود همچون ابوهریره نقل کردند که اگر کسی در روز هجدهم ذی الحجه روزه بگیرد، ثوابی معادل روزه شصت سال خواهد داشت. بنابراین معلوم می شود در این روز اتفاق بزرگی رخ داده که چنین ثوابی بر آن مترتب شده است؛ حال علمای عامه چگونه می توانند به این تناقض آشکار پاسخ بگویند؟
معظم له با اشاره با فاجعه منا، ضمن تسلیت به همه خانواده های داغدار خواهان روشن شدن وضعیت همه زائران ایرانی شده و موج همدردی مردمی با این فاجعه را ناشی از حس انسان دوستی و تربیت مکتب اهل بیت علیهم السلام دانستند.
ذی الحجّة ۱۴۳۶ ۵ مهر ۱۳۹۴
آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی در
جلسه درس خود در مسجد اعظم به تشریح این روایت از رسول خدا -صلی الله علیه
وآله وسلم- که فرمودند: " علیٌّ مع القرآن والقرآن مع علیّ " پرداختند و
به نکات دقیق و عمیقی از آن اشاره فرمودند. معظم له در ابتدای سخنانشان ضمن
اشاره به برخی از منابع معتبر روایی که این روایت را نقل کرده اند و نزد
مخالفین مذهب اعتبار ویژه ای دارد، فرمودند: اعتبار سند و مدرک آن به حدی
است که بر همه مبانی رجال عامّه و با بیست میزان، این حدیث وزن شده و از
تمام مناقشات تهذیب شده است؛ از این رو از نظر همه مذاهب عامّه این روایت
در حد اعلای از صحت است.
ایشان در بیان جایگاه رفیع رسول خدا -صلی الله علیه وآله وسلم-فرمودند:
این روایت از زبان کسی صادر شده که به پایه او در عقل، نه اولین از
مخلوقات و نه آخرین از آنها نمی رسند، و در فصاحت و بلاغت، جمیع امم به آن
نائل نمی شوند؛ همچون کسی حرف می زند. او عقل کل و کل عقل است لذا باید دید
در بیان او چه اسراری نهفته است.
آیت الله العظمی وحید خراسانی پس از بیان برخی از لطائف این روایت،
فرمودند: پیامبر اکرم -صلی الله علیه وآله وسلم- با این بیان(علی با قرآن و
قرآن با علی است) خواست به بشر بفهماند آن کتاب مکنونی که قرآن می فرماید:
جز پاکان نمی توانند به آن دست یابند، حقیقت علویه است و همان هم حامل
قرآن است. و از این مطلب، سر بیان حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روشن می
شود آن زمانی که فرمود: من کتاب گویای خدا هستم.
معظم له در فرازی دیگر از بیاناتشان ضمن اشاره به آیه شریفه "
وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ "(و گوشهاى شنوا آن را نگاه دارد)فرمودند:
همه مفاخر علم تفسیر نوشتند که آن گوش شنوا علی بن ابی طالب-علیهما السلام-
است؛ او گوش شنوای هر چیزی شد که بر عقل کل نازل گشت ، همانی که عصاره اش
قرآن شد و بر زبان خاتم النبیین-صلی الله علیه وآله-جاری گردید، و نتیجه
این شد که علی با قرآن است و قرآن با علی.
ایشان در پایان فرمودند: باید دید قلب علی علیه السلام با چه قرآنی
است. این قرآن همان قرآنی است که خداوند بر نزول آن خودش را حمد نمود و بر
آن تبارک فرمود، این همان قرآنی است که به آن کوه ها از جا کنده می شود و
مرده ها به سخن می آیند، این همان قرآنی است که قدرت یک حرف آن تخت بلقیس
را برای سلیمان حاضر کرد و این همان قرآنی است که بیانگر هر چیزی است.
مشروح بیانات معظم له را در ادامه ملاحظه نمایید:
بِسمِ اَللهِ الرحَمن الرحَیم
اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمَین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سِیدَنا مُحَمَّد
وَ آلهِ الطاهِرِین، سِیَّما بَقیةِ اللهِ فِی اَلارَضین وَ العنُ عَلَی
اَعَدائِهم اِلی یَومِ الدین.
این حدیث: «علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی»، اولاً سند حدیث، ثانیاً
فقه الحدیث. اول، روایت؛ بعد ، درایت؛ آن وقت روشن خواهد شد غدیر یعنی چه، و
این روز چه روزی بود که الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ، و این
تعبّد نیست، عین تحقیق دقیق بر مبنای ادّق براهین است، چون امتیاز این مذهب
این است، نیازی به تعصب نیست، اساس بر حکمت است و منطق و استدلال و عقل و
کتاب و سنت. چون چنین است، حدیث سنداً ملاحظه بشود، تا به دلالتش.
اعتبار روایت "علی مع القرآن" نزد مخالفین مذهب
المعجم الصغیر، جلد اول؛ المجعم الأوسط جلد پنجم؛ الجامع الصغیر، جلد
دوم؛ کنز العمّال جلد اول. فیض الغدیر جلد چهارم؛ سبیل الهدی والرشاد جلد
اول؛ ینابیع الموده جلد اول؛ مستدرک حافظ حاکم نیشابوری جلد سوم؛ تلخیص
امام المنقدین ذهبی؛ این قسمتی از مدارک است. اما سند روایت در کمال صحت
است، به حدّی که بر جمیع مبانی رجال عامّه با بیست میزان این حدیث وزن شده و
از تمام مناقشات رجالیّه تهذیب شده است. نتیجه این است که از نظر تمام
مذاهب عامّه این روایت در حد اعلای از صحت است. این روایت.
باهم بودن و مشارکت وجودی علی علیه السلام و قرآن
اما متن که برهان قاطع بر بطلان خلافت اول و دوم و سوم است، و دلیل
قطعی بر خلافت بلا فصل علی بن ابی طالب است، این متن است؛ متن این است:
علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، لن یتفرقا حتی یردا علیَّ الحوض.
این متن حدیث است، اما فهم حدیث. اضافه دو قسم است: یک قسم اضافات
مختلفة الأطراف، مثل ابوّت و بنوّت؛ مقوله، اضافه است اما طرفین اضافه
مختلف است. یک قسم اضافه متفقة الأطراف، مثل أخوّت. این طرف و آن طرف یک
مفهوم است، نه دو مفهوم.
این روایت از زبان کسی است که عقل کل است و کل العقل است؛ از جهت مغزش.
از جهت پوستش و قشرش: افصح من نطق بالذات است. نه به پایه او در عقل،
اولین و آخرین می رسند، نه به حد او در فصاحت و بلاغت، جمیع امم نائل می
شوند؛ همچو کسی حرف می زند. اضافه ای که به کار برده است- آن کسی که «
وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى » - اضافۀ متحدةُ الاطراف است، و آن معیت
است.
نکته مهم این است که در این اضافه، یک طرف مغنی از طرف دیگر است. وقتی
گفتند: زید برادر عمرو است، محتاج نیست که باز بگویند : عمرو برادر زید
است. قدرت علمی اینجاست. فرمود: علیٌ مع القرآن، کافی بود که القرآن مع
علی، اما در عین حال در این اضافه متفقة الأطراف، به یک طرف اکتفا نکرد،
فرمود: علیٌ مع القرآن، باز برگرداند: والقرآن مع علی؛ سرّش چیست؟ آنچه ما
استقصا کردیم، هفت مطلب است ولی به قدری که بشود گفت.
سرّ اول این است: ترکیب این چنین است: علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی.
اول علی، آخر علی. در این اولیت و آخریت بحثی است. علی با قرآن، قرآن با
علی. شروع به علی، ختم به علی. قرآن...، قرآن، وسط واقع شده است؛ قلب، شده
است قرآن. قلب این دو کلمه چیست؟ والقرآن مع علی. القرآن... باز در آن
"القرآن" و در آن "والقرآن" بحث مفصلی است. غوغایی است این حدیث.
علی علیه السلام قرآن ناطق است
قرآن را در وسط گذاشته است، باید دید آنچه در وسط است، چیست؟ آنچه در
قلب علی است، چیست؟ علی دو قسمت شد، در وسط، قرآن قرار گرفت. قرآن چیست؟ «
وَإِنَّکَ... » - این ها را خوب دقت کنید- « وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى
الْقُرْآَنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ »، قرآن تجلی علم لا یتناهی است.
قرآن بروز حکمت غیر متناهی است. این چه غوغایی است؟! در این سینه چه گذاشته
شده است؟! « إنَّهُ لَقُرْآَنٌ کَرِیمٌ ، فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ». خواست
بفهماند به بشر- اما بشر، نه صورت بشر- که این، همان کتاب مکنون است. «
إنَّهُ لَقُرْآَنٌ کَرِیمٌ ،فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ،لَا یَمَسُّهُ إِلَّا
الْمُطَهَّرُونَ ». گفت: أنا کتاب الله الناطق. اما کی فهمید که او چه گفت؟
پیغمبر در اینجا نشان داد به علیٌ مع القرآن والقرآنُ مع علی، که آن کتاب
مکنون، حقیقت علویه است که حامل قرآن است.
علی علیه السلام گوش شنوا و حافظ قرآن است
آن وقت سرّ اعلای بحث این است که: علی، شده ظرف؛ مظروف چیست؟ قرآن.
قرآن در وسط است؛ دو طرف، علی. بعد ریشه این مطلب باز خود قرآن است: «
وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ». آن وعا چیست؟ آن وعایی که خدا در آن آیه
فرموده: «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ»، آن وعا و ظرف کیست؟- چون ما در این
بحث، از مذهب شیعه هیچ استفاده نمی کنیم، فقط مبنا کتاب و سنتی است که چهار
مذهب بیچاره اند، بپذیرند. اساس این است- آن ظرف که در اینجا شده علی. «
وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ »، آن اذن واعیه کیست؟
تفسیر ابن جریر، جار الله زمخشری، هیثمی، فخر رازی، ابن عساکر، حلیة
الأولیاء، درّ المنثور، کنز العمّال، نور الأبصار، تمام این اساطین تفسیر
عامّه، همه [نوشتند]: « وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ » آن اذن واعیه علی
بن ابی طالب است. همان اذن واعیه که فرا گرفت همه آنچه را که بر عقل کل
نازل شد، همان شد عصاره اش از قرآن؛ تنزّل کرد به لسان خاتم؛ نتیجه این شد:
علیٌ مع القرآن والقرآنٌ مع علی.
همراهی جدایی ناپذیر علی علیه السلام وقرآن
آن وقت آیا آنهایی که این روایات را ضبط کردند، فهمیدند این معیت به
کجا منتهی می شود؟ این معیتی که...- مهم این است، بعد از معیت - چون معیت
اعم است: تارة تنتهی به تفرق، تارة لا تنتهی. برای دفع دخل مقدّر فرمود: لن
یتفرقا، این معیتی است که این دو از هم هرگز جدا شدنی نیستند حتی یردا
عَلَیَّ الحوض.
قرآنی که همراه علی علیه السلام است
اگر مطلب این است، اینجا جای این بحث هست. علیٌ مع القرآن، چه قرآنی ؟!
دو کلمه است. خوب دقت کنید. خدا اگر خودش را حمد کند باید دید مورد حمد
چیست؟ اگر خودش به خودش تبارک بگوید، باید دید آن مورد چیست؟ « الْحَمْدُ
لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ »؛ این قرآنی است که
خدا به نزول آن، خودش را حمد کرده است؛ این قرآنی است که خدا خودش به خودش
در نزول این قرآن تبارک گفته است: « تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ
الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ »؛ این چیست؟ چون این قرآن، عصاره علم صد و
بیست و چهار هزار پیغمبر است مع شئ زائد، و آن شی زائد، لا یدرک ولا یوصف
است. فقط اشاره ای شده است: « وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا... »- در قلب او این
است. این است فقه حدیث، علیٌ مع القرآن والقرآن مع علی. چه قرآنی با علی
است؟ چه علی با قرآن است؟ - اما آن قرآنی که با علی است، این قرآن است:«
وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ
الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعًا
»؛ قرآنی که به آن قرآن کوه ها از جا کنده می شود، قرآنی که به آن قرآن
مرده ها به سخن می آیند، قرآنی که یک حرف آن قرآن، قدرتش این بود: قَالَ
الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ ... تخت بلقیس را حاضر می کنم به
یک حرف از این کتاب قبل از این که پلک بالای چشمت به پلک پایین برسد. یک
حرف پیش آصف بود اما « وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا
لِکُلِّ شَیْءٍ » در قلب علی بن ابی طالب است. این است قرآنی که با علی
است.
بقیه بعد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی به نقل از خبرگزاری حوزه، آیت الله علوی بروجردی امروز در ششمین اجلاس بین المللی دکترین جهانی دهه غدیر که در شبستان نجمه خاتون برگزار شد، با اشاره به اینکه غدیر فقط یک مسئله تاریخی نیست، اظهار داشت: غدیر مسئله روز بشریت و جهانی است.
وی با اشاره به اتمام حجت حضرت علی(ع) با صحابه و یاران رسول الله، تصریح کرد: حضرت فاطمه زهرا(س) و امیرالمومنین(ع) با همه ساکتین بعد از رحلت رسول الله در خصوص غدیر اتمام حجت کردند که آیا شما نشنیدید و ندیدید رسول اکرم(ص) چه کسی را جانشین خود کرد؟
تولیت مسجد اعظم افزود: حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) آن روز اتمام حجت کردند تا همه بدانند انکار غدیر چه عوارض و عواقبی برای جامعه اسلامی در طول قرون و اعصار خواهد داشت.
آیت الله علوی بروجردی تصریح کرد: این اتمام حجت باید به نحو کامل از سوی حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) انجام می شد که یادآور رسول الله بودند.
تاثیر زمامداران در روی گردانی از غدیر
وی با اشاره به تاثیر زمامداران و اربابان نفوذ قومی و جاهلی در روی گردانی مردم از خلافت حضرت علی(ع)، گفت: بازیگران منکر غدیر، صحنه را به نحوی تنظیم کردند که مردم فریب بخورند یا جرات اظهارنظر پیدا نکنند.
انکار غدیر اصالت اسلام را زیر سوال برد
تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه انکار غدیر تمام اصالت ها را در اسلام زیر سوال برد، گفت: منکران غدیر برای اینکه دیگران را به جای علی بن ابیطالب(ع) به خلافت برسانند و آنها را موجه جلوه دهند، دست به ادعاهایی از منظر خود زدند که ریشه در اسلام نداشت و مخالف با اصول اساسی دین بود.
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه کسانی که جای پیامبر نشستند از مقام عصمت و عدالت برخوردار نبودند، ابراز داشت: آنها برای موجه جلوه دادن این مسئله، عصمت را حتی در میان انبیا و رسول الله برخلاف آیات قرآن کریم انکار کردند.
وی افزود: کسانی که بعد از پیامبر به خلافت رسیدند به مبانی احکام آشنا نبودند و از کتاب الهی و قرآن خبر نداشتند و با سنت پیامبر بیگانه بودند.
زیر سوال بردن حکم واحد در دین
تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه صحابه پاسخ های متفاوتی به سوالات مردم می دادند، گفت: حضرت آیت الله العظمی بروجردی معتقد بود اجماع در مسئله تصویب معنا و موضوعی ندارد؛ برخی ها برای پاسخ به اختلاف آرای صحابه که ناشی از بی سوادی آنها به مبانی احکام بود گفتند اسلام حکم واحد ندارد و حکم خدا نداریم و هرکسی هرحکمی را ابراز کرد، حکم الله خواهد بود.
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به رنج های پیامبر اکرم(ص) در ابلاغ وحی و احکام الهی به مردم، گفت: مسئله تخطئه از مشکلات نفی غدیر است؛ آیا ممکن است در شریعتی حکم واحد وجود نداشته باشد؟
وی با بیان اینکه قرآن کریم وجوب اطاعت از «اولی الامر» را لازم می داند، ابراز داشت: چه کسانی بعد از رسول الله، ولی امر شدند؟؛ براساس عقاید برخی از مذاهب، اطاعت از هرکسی حتی اگر فاسد و قاتل باشد و با کودتا روی کار آمده باشد، واجب است.
وی افزود: امروز در کشورهای اسلامی این واقعیت مشهود است که روئسای حکومت ها، ولی امر هستند و در نماز جمعه به آنها دعا می کنند در حالی که با زور و کودتا روی کار آمده اند.
آیت الله علوی بروجردی در ادامه با طرح این پرسش مبنی بر اینکه اگر مردم ملزم به اطاعت از هر حکومت زورگویی بودند پس اسلام به دنبال چه بود، ابراز داشت: جاهلیت عرب همین کار را می کرد و امروز نیز در دنیا نظام حاکم برهمین اساس مدیریت می کند.
وی افزود: بر اساس این تفکر، تنها کاری که اسلام به عنوان یک دین کرده است توجیه مذهبی زورگویی زورگویان و فاسقان است.
انتقامی که جاهلیت از اسلام گرفت
تولیت مسجد اعظم در ادامه افزود: بعضی از نویسندگان سنی مذهب نوشته اند حکومت بنی امیه انتقامی بود که جاهلیت از اسلام گرفت.
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به سندیت و پذیرش عامه از حدیث ثقلین، ابراز داشت: با روایات عامه نیز غدیر و ولایت امیرالمومنین(ع) اثبات شده است.
وی تصریح کرد: اثبات غدیر مسئله تمام شده ای است و یک انسان منصف نمی تواند به انکار غدیر بپردازد.
این استاد برجسته حوزه علمیه افزود: برخی گروه های مذهبی غدیر را کنار گذاشتند و می گویند پیامبراکرم(ص) برخلاف اراده خدا عمل کرده است.
عوارض جبران ناپذیر انکار غدیر
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به اینکه انکار غدیر عوارض جبران ناپذیری را برای جامعه اسلامی در طی قرون برجای گذاشته است، ابراز داشت: اگر امت اسلامی دچار تفرقه و گرفتار زمامداران نااهل شد به مسئله انکار غدیر بازمی گردد.
وی افزود: کسانی که با رسول الله جنگیدند بر اریکه خلافت اسلامی نشستند.
تولیت مسجد اعظم با بیان اینکه زمامداران عصر معاویه مردم را به شکلی پرورش دادند که روایت حدیث فضلیت علی(ع) جرم بود، اظهار داشت: البته نباید تمام مسائل را گردن عصر معاویه بیاندازیم چرا که روایت حدیث در زمان خلافت اول منع شد و در زمان خلفای بعدی راویان حدیث حبس و شکنجه می شدند.
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه نقل است احادیث سوزانده شدند و از کتابت احادیث جلوگیری کردند، ابراز داشت: احادیث سینه به سینه از افراد نقل شده است.
جرم تلقی شدن حب به حضرت علی(ع)
وی با بیان اینکه حب و انتساب به حضرت علی(ع) در زمان معاویه جرم تلقی می شد، افزود: دشمنان اهلبیت(ع) به مدت 60 سال در منابر، امیرالمومین(ع) را لعن می کردند.
گروه های تکفیری از عوارض نفی غدیر هستند
وی ظهور و بروز گروه های تکفیری و داعش را حاصل نفی غدیر دانست و گفت: امروز گروه های تکفیری و داعش آبروی اسلام را می برند؛ قدرت های جهانی نیز داعش را مورد حمایت قرار می دهند تا اسلام را بدنام کنند.
نفی غدیر، داعش پرور است
آیت الله علوی بروجردی با بیان اینکه بدنامی اسلام از روز نفی غدیر بوجود آمده است، ابراز داشت: حرکت برخلاف مشی علی بن ابیطالب(ع) و غدیر، داعش پرور است.
وی با اشاره به اظهارات خلیفه خودخوانده داعش مبنی بر اینکه مبلغ مبانی بنی امیه هستیم، اظهار داشت: داعش براساس تفکر بنی امیه بوجود آمد و در گذشته ریشه دارد.
تولیت مسجد اعظم با اشاره به دلاوری های یاران حضرت علی(ع)، ابراز داشت: یاران امیرالمومنین(ع) از جمله حجربن عدی «غدیر» را علی رغم تمام فشارها و کشتارها حفظ کردند.
آیت الله علوی بروجردی با تاکید بر اینکه حضرت علی(ع) را باید با زبان و قلم یاری کرد، اظهار داشت: نمی توان از رسالت و روشنگری در جامعه اسلامی دست برداریم.
وی، انقلاب اسلامی را تمکن عظیمی در انتقال پیام غدیر به دنیا دانست و ابراز داشت: امروز با عنوان انقلاب اسلامی با نام علی(ع) در سطح دنیا صحبت می کنیم و راهی که فاطمه زهرا(س) در خطبه فدک فرمودند را باید تداوم بخشیم.
تولیت مسجد اعظم بر ضرورت پاسداشت غدیر تاکید کرد و گفت: «غدیر» راه اصالت در اسلام است.
آیت الله علوی بروجردی با اشاره به شکل گیری صف اسلام جاهلی در مقابل اسلام علوی، اظهار داشت: اسلام جاهلی باید منکوب باشد اگرچه حاکم بر دنیای اسلام است.
وی با اشاره به اینکه امروز یک میلیارد مسلمان بر اندک یهودیانی ذلیل است، گفت: آنهایی که به مصاف غدیر رفتند امروز با این مفهوم مواجه هستند.
بیداری اسلامی بدون ولایت علی(ع) محقق نمی شود
تولیت مسجد اعظم در پایان با بیان اینکه بیداری اسلامی بدون غدیر و ولایت علی(ع) تحقق پیدا نمی کند، خاطرنشان کرد: اگر صحبت از بیداری اسلامی می شود باید نام فاطمه زهرا(س) بر تارک این حرکت بدرخشد.
خاندان پیامبر جزئى از وجود پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله هستند؛ در
روایتى که مورد قبول همگان است، آمده است که پیامبر خدا صلى اللّه علیه
وآله فرمود:
علی منّی وأنا منه؛1
على از من است و من از على.
رسول اکرم صلى اللّه علیه وآله در حدیث دیگرى فرمودند:
فاطمة بضعة منّی، فمن أغضبها أغضبنی؛2
فاطمه پاره اى از تن من است، پس هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است.
آرى، حافظ سهیلى3 با استناد و پشتوانه این حدیث گفته است که فاطمه علیها
السلام از ابوبکر و عمر برتر است؛4 زیرا که او جزئى از پیامبر است.
حافظ بیهقى5 نیز این گونه گفته است:
تردیدى نیست که دو فرزندشان و امامان از فرزندان امام حسین علیهم السلام
جزء و پاره اى از آن دو هستند. پس آنان پاره اى از تن پیامبر گرامى هستند.6
فراتر این که «خاندان محمد» خود پیامبر هستند؛ زیرا که حضرت على علیه
السلام به دلیل آیه مباهله7 خود اوست. از طرفى پیامبر فرزندش حسن علیه
السلام را این گونه مورد سخن قرار مى داد:
وجدتک بعضی بل وجدتک کلّی؛8
تو را جزئى از خود یافتم؛ بلکه تو را تمام خود مى بینم.
البته امام حسین و امامان از فرزندانش علیهم السلام نیز این گونه هستند.
1 . این حدیث ارزشمند را تمام صحیح نگاران و مسند نویسان اهل سنّت و
بزرگان دیگر مانند: احمد بن حنبل، ترمذى، ابن ماجه، نسائى، طبرانى، بغوى و
دیگران نقل کرده اند.
2 . این حدیث را تمامى صحیح نویسان و مسند نویسان و در رأس آن ها بخارى نگارنده صحیح معروف، آورده اند.
3 . سهیلى شرح دهنده سیره و تاریخ پیامبر از بزرگان و پژوهش گران مهم اهل سنّت است که در سال 581 هجرى درگذشته است.
4 . این سخن سهیلى را علاّمه مناوى در فیض القدیر: ج 4، ص 421 آورده است.
5 . بیهقى از بزرگان فقه و روایت اهل سنّت است که در سال 458 هجرى درگذشته است.
6 . این سخن را علامه عجیلى در ذخیرة المآل ـ که تصویرى از نسخه آن در اختیار ماست ـ آورده است.
7 . ر.ک: کتاب آیه مباهله از همین نگارنده.
8 . نهج البلاغه: 391.
خاندان پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله بهترین خاندان و تیره و قبیله آن
حضرت، برترین قبیله و تیره هاست. حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام به این
مورد اشاره کردند و فرمودند:
عترته خیر العِتَر، واُسرته خیر الاُسر، وشجرته خیر الشجر، نبتت فی حرم، وبسقت فی کرم، لها فروع طوال، وثمر لا ینال؛1
خاندان نزدیک او بهترین خاندان ها و قبیله او بهترین قبیله ها، درخت وجود و
ریشه هاى هستى اش بهترین درخت هاست که در حرم ]کبریا و عظمت[ روییده است و
در بستان بزرگى و مهترى بالیده است، شاخه هاى بسیار بلند دارد و میوه هایى
که دست ]فرومایگان[ به آن نمى رسد.
آن حضرت در جاى دیگرى فرموده است:
اُسرته خیر اُسرة، وشجرته خیر شجرة، أغصانها معتدلة، وثمارها متهدّلة؛2
قبیله و تبارش بهترین قبیله و درختش بهترین درخت است، شاخه هاى این درخت موزون و میوه هایش در دسترس ]شایستگان [است.
امیر مؤمنان على علیه السلام در سخنى دیگر فرموده است:
نحن شجرة النبوّة؛3
ما درخت پیامبرى هستیم.
1 . نهج البلاغه: 139.
2 . نهج البلاغه: 229.
3 . همان: 162.
احمد بن حنبل از عبدالرزاق از معمر از زهرى از خالد بن معدان از زاذان این
گونه روایت مى کند که سلمان گوید: پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود:
کنت أنا وعلی بن أبی طالب نوراً بین یدی اللّه تعالى قبل أن یخلق آدم
بأربعة آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور جزءین؛ جزء أنا وجزء علی؛1
من و على بن ابى طالب چهار هزار سال پیش از آفرینش آدم، نورى در پیشگاه
خداوند بودیم، پس هنگامى که آدم آفریده شد، آن نور را دو بخش کرد: بخشى من
شدم و بخشى دیگر على.
روایت دیگرى را در این زمینه گنجى از خطیب بغدادى و ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده اند که پیامبر صلى اللّه علیه وآله فرمود:
خلق اللّه قضیباً من نور قبل أن یخلق الدنیا بأربعین ألف عام، فجعله أمام
العرش، حتّى کان أوّل مبعثی، فشقّ منه نصفاً فخلق منه نبیّکم، والنصف الآخر
علی بن أبی طالب؛2
خداوند چهل هزار سال پیش از آفرینش دنیا شاخه اى از نور آفرید و آن را
پیشاپیش عرش خود قرار داد تا این که ابتداى مبعث من شد. پس نیمى از آن را
جدا نمود و پیامبر شما را از آن آفرید و از نیمه دیگر نیز على را.
حاکم نیشابورى حدیث دیگرى را از جابر بن عبداللّه روایت کرده است که پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله به على علیه السلام مى فرمود:
یا علی! الناس من شجر شتّى وأنا وأنت من شجرة واحدة؛
اى على! تمامى مردم از ریشه ها و اصل هاى گوناگون هستند؛ ولى من و تو از یک ریشه و درخت هستیم.
آن گاه پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله این آیه را خواندند:
(وَجَنّاتٌ مِنْ أَعْناب وَزَرْعٌ وَنَخیلٌ صِنْوانٌ وَغَیْرُ صِنْوان یُسْقى بِماء واحِد)؛3
و باغ هایى از انگور و کشتزارها و درختان خرما، چه از یک ریشه و چه از ریشه هاى گوناگون که با یک آب سیراب مى شوند.
حاکم نیشابورى پس از نقل این حدیث مى گوید:
این حدیث از نظر سند کاملاً درست است.4
1 . تذکرة خواصّ الامّه: 46، الریاض النضره: 2 / 217.
2 . کفایة الطالب: 314.
3 . سوره رعد: آیه 4.
4 . المستدرک على الصحیحین: 2 / 241
امیر مؤمنان على علیه السلام در سخنى مى فرماید:
لا یقاس بآل محمّد من هذه الأُمّة أحد ولا یسوّى بهم من جرت نعمتهم علیه أبداً؛1
هیچ کس با مرتبه و مقام خاندان پیامبر از اُمّت اسلامى سنجیده نمى شود و
هیچ گاه کسانى که خود مشمول نعمت هاى اهل بیت هستند، با خود آنان برابر
نمى شوند.
این عبارت شامل گفتارى همه جانبه است و آن چه مى فرماید: «و هیچ کس از این
اُمّت با خاندان محمد سنجش نمى شود»؛ یعنى: در تمام رتبه ها و داشته ها؛
منظور از «از این اُمّت»؛ یعنى: و از دیگر اُمّت ها نیز کسى با شما سنجش
نمى شود؛ و این به دلیل اولویّت اُمّت اسلامى بر دیگر اُمّت هاست؛ زیرا
قرآن، اُمّت اسلامى را از تمام اُمّت ها برتر مى داند، آن جا که مى فرماید:
(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ)؛2
شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدید.
و منظور از «أحداً»: هر کس که باشد.
معناى «و برابرى نمى کند با آن ها...»: گرچه در ظاهر برترى داده شد، ولى به صورت قطعى برترى داده نخواهد شد.
«کسانى که مشمول نعمت هاى آن بزرگواران شده اند»، نعمت در این گفتار، شامل همه نعمت هاست.
«هرگز» نفى و انکار همیشگى است، یا این که هر نعمتى که بوده و خواهد بود تا همیشه زمان از اهل بیت علیهم السلام جارى خواهد بود.
این معناى بسیار دقیق و ظریف است که در ادامه برخى از موارد آن را توضیح خواهیم داد.3
امیر مؤمنان على علیه السلام با این گفتار باب برترى جویى بین پیامبران
بزرگ الاهى و هم چنین فرشتگان بلند مرتبه خداوند را با اهل بیت علیهم
السلام به طور کامل مى بندد تا چه رسد به سنجش آنان با اصحاب رسول و
فرستاده پروردگار جهانیان.
یکى از پژوهش گران سنّى، نیکو و دادگرانه سخن گفته، آن جا که گوید:
هر کس یکى از اصحاب پیامبر را بر دیگر اصحاب برترى دهد، منظور او به یقین برترى دادن بر على نیست؛ زیرا على از اهل بیت پیامبر است.
پس برترین آفریدگان بعد از حضرت محمّد صلى اللّه علیه وآله خاندان او
هستند، و این، همان واقعیّت و حقیقت است؛ زیرا آنان مانند پیامبر بر تمامى
پیامبران الاهى برترى جستند و آنان مهتر آفریدگان در آفرینش، اخلاق و
کمالات هستند.
چرا در آفرینش برترند؟ زیرا با پیامبر از یک نور و از یک ریشه و درخت
آفریده شدند؛ همان گونه که از روایت هاى فراوان مورد اتّفاق همگان
برمى آید:
1 . نهج البلاغه: 47.
2 . سوره آل عمران: آیه 110.
3 . ر.ک: ص 61 از همین کتاب.