اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
با توجّه به حدیث ولایت درمییابیم که در زمان خود پیامبر خدا صلى
اللَّه علیه وآله، نیز نفاق دامن گیر عدهاى از سران صحابه بوده و
منافقان تنها عبداللَّه بن ابَى و دیگران نبودهاند؛
همان افرادى که به
نفاق و دورویى معروف و مشهور بودند.حدیث ولایت پرده ابهام را از رازها و
حالات پنهانى مقربان و نزدیکان از اصحاب رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله
برمىدارد و ما در این مقاله اشاره ای به جریان های منافقانه برخی در صدر
اسلام داریم:
بررسى اسناد حدیث ولایت به نقل از عمران بن حصین
عمران بن حصین یکى دیگر از راویان حدیث ولایت است.
ابن ابى شِیبه، استاد بُخارى از جمله افرادى است که حدیث او را نقل کرده و
به صحّت آن تصریح نموده است، آن سان که در کنز العمّال1 نقل شده، ابن ابى
شِیبه این حدیث شریف را در کتاب المصنَّف آورده و به صحّت آن تصریح نموده
است.2 محمّد بن جریر طبرى از جمله ناقلان حدیث عمران به شمار مىرود که از
اعلام عامّه و مورد اعتماد آنان در تاریخ و تفسیر است.
جلال الدین سیوطى و متقى هندى نیز از جمله کسانى هستند که بر صحّت طریق نقل از عمران بن حصین تصریح نمودهاند.3
البته حدیث ولایت به نقل از عمران، از دیگر نقلها مفصّلتر است. متن روایت
عمران بن حصین به نقل از متّقى هندى در کنز العمّال4 در زیر مى آید:
ابن ابى شِیبه و ابوجعفر طبرى از عمران بن حصین نقل مىکنند که رسول خدا
صلى اللَّه علیه وآله سَریّهاى5 را به ناحیهاى فرستاد و على علیه
السلام را فرمانده آنان قرار داد. آن سپاه در حالى که غنایمى به دست آورده
بودند، پیروز شدند. امیر مؤمنان على علیه السلام در مورد غنایم جنگى
تصمیمى گرفت که خوش آیند عدّهاى از آنان نبود.
در برخى از نقلها آمده است که امیر مؤمنان علیه السلام از میان غنایم، کنیزى را براى خود برگزید.
چهار نفر از لشکریان تصمیم گرفتند که هر گاه به مدینه رسیدند و با رسول خدا
صلى اللَّه علیه وآله دیدار کردند، قضیّه را به سمع مبارک آن حضرت
برسانند.
سپاهیان اعزامى بنا بر رسم، هنگام بازگشت به مدینه، ابتدا به محضر رسول خدا
صلى اللَّه علیه وآله شرفیاب مىشدند و به آن حضرت سلام مىکردند، به
رخساره مبارک ایشان نظر مىنمودند سپس بهخانههایشان برمىگشتند.
زمانى که سپاهیان به مدینه رسیدند و براى عرض سلام به محضر رسول خدا صلى
اللَّه علیه وآله شرفیاب شدند، یکى از آن چهار تن برخاست و چنین عرض کرد:
«اى رسول خدا! آیا نظر نمىفرمایید که على از غنایم کنیزى برداشته است»؟
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله از او روى برگرداند. پس از آن دومین نفر از
آن چهار تن و آن گاه سومى برخاست و همان گونه گفت. حضرت در هر بارى، روى
مبارک خویش را از اعتراض کننده برمىگرداند تا این که نوبت به شخص چهارم
رسید. پس از گفتار وى، رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله در حالى که آثار خشم
از چهره نازنینش هویدا بود، فرمود:
ما تریدون من علی؟ ما تریدون من علی؟ علیّ منّی وأنا من علی، وعلیّ ولیّ کلّ مؤمن بعدی.
از على چه مىخواهید؟ از على چه مىخواهید؟ على از من است و من از على هستم، على سرپرست هر مؤمنى است بعد از من.
این روایت به سان کنز العمّال در کتاب المصنَّف نیز آمده و به همین سان، طبرى نیز از عمران بن حصین روایت کرده است.
البته این روایت با همین متن در مسند احمد بن حنبل نیز آمده است. وى بخش پایانى روایت را این گونه نقل کرده است:
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله به فرد چهارمى رو کرد و در حالى که رنگ رخساره مبارکش تغییر یافته بود، فرمود:
دعَوْا علیّاً، دعَوْا علیّاً، إنّ علیّاً منّی وأنا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.6
دست از على بردارید، دست از على بردارید، به راستى که على از من است و من از او هستم. او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است.
تِرمذى نیز در صحیح خود ذیل روایت را این گونه نقل مىکند:
هنگامى که چهارمین فرد برخاست و اعتراض خود را بیان کرد رسول خدا صلى
اللَّه علیه وآله در حالى که آثار خشم از چهره مبارکش هویدا بود، فرمود:
ما تریدون من علی؟ ما تریدون من علی؟ ما تریدون من علی؟ إنّ علیّاً منّی وأنا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.7
از على چه مىخواهید؟ از على چه مىخواهید؟ از على چه مىخواهید؟ به راستى
که على از من است و من از او هستم و او سرپرست هر مؤمنى بعد از من است.
آرى! حدیث ولایت به روایت عمران بن حصین در کتاب صحیح ابن حِبّان، «1»
خصائص نَسایى «2» و المستدرک حاکم نیشابورى «3» نیز نقل شده است. حاکم
نیشابورى پس از نقل حدیث، این حدیث را داراى شرایط صحّتى برشمرده که مسلم
آنها را معتبر مىداند، ولى با وجود این بُخارى و مسلم آن را نقل
نکردهاند.
گفتنى است که حدیث ولایت به روایت عمران در منابع دیگر نیز آمده است.
وجود نفاق و حرکت منافقانه در دوران رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله
با توجّه به حدیث ولایت و متونى که از این واقعه ارائه شد، درمىیابیم که
در زمان خود پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله، نیز نفاق سایه زشت خود را
بر سر عدهاى از سران صحابه، بلکه فرمان داران لشکرهاى اعزامى آن حضرت
افکنده بود و منافقان تنها عبداللَّه بن ابَىو دیگران نبودهاند؛ همان
افرادى که به نفاق و دورویى معروف و مشهور و در بین مردم انگشتنما بودند.
حدیث ولایت پرده ابهام را از رازها و حالات پنهانى مقربان و نزدیکان از اصحاب رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله برمىدارد.
چه خوب بود اگر همه افرادى را که خالد بن ولید همراه بریده- بىآن که امیر
مؤمنان على علیه السلام متوجّه شوند- به مدینه فرستاد نیز مىتوانستیم
شناسایى کنیم، گرچه به نام یکى دو نفر از آنان دسترس پیدا کردهایم.
و چه جالب بود اگر به مشخصات کسانى که در مدینه، جلوى خانه رسول خدا صلى
اللَّه علیه وآله اجتماع کرده بودند، مىتوانستیم دست بیابیم؛ همان افرادى
که از بریده و همراهانش استقبال نمودند. به نظر مىرسد بین خالد بن ولید و
یارانش و بین صحابهاى که بر در سراى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله
اجتماع کرده بودند، تناسب و سنخیت تامّ بوده است و براى انجام منویّات خود،
برنامهریزىهایى از پیش داشتهاند.
نگاهى به دشمنى خالد با امیر مؤمنان علىعلیه السلام
متن واقعه صراحت دارد که خالد بن ولید با على علیه السلام دشمنى و کینه
داشته است. بریده نیز به این نکته اعتراف مىنماید و جالب این که خود او
نیز به دشمنى با حضرت على علیه السلام اعتراف مىکند.
هم چنین از این واقعه به خوبى درمىیابیم که خالد بن ولید در تمام مدت حیات
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله راه دشمنى با امیر مؤمنان على علیه
السلام را مىپیموده است.
آرى، خالد همان فردى است که ابوبکر بعد از دست یازیدن به منصب خلافت او را
به جنگ قبایلى فرستاد که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و از پرداخت
زکات به عاملان ابوبکر خوددارى نمودند و عقیده خود را درباره امامت علىّ بن
ابى طالب علیه السلام به صراحت اظهار نمودند.
ابوبکر به خالد دستور داد که حضرت على علیه السلام را در میان نماز به
قتل برساند، امّا پس از پشیمانى از این تصمیم پیش از این که سلام نمازش را
بدهد، گفت:
یا خالد! لا تفعل ما أمرتک به.8
اى خالد! دستورى را که به تو دادهام، انجام نده.
این خالد از همان مهاجمانى بود که در ماجراى سقیفه به خانه حضرت على و فاطمه زهرا علیهما السلام هجوم آوردند.
آرى، ابوبکر نیک مىدانست که چه کسى را براى کشتن یاران امیر مؤمنان علیه
السلام بفرستد و به چه کسى مأموریت کشتن آن حضرترا در میان نماز واگذار
نماید.
البته ما تا کنون در مصدر معتبرى نیافتهایم که امیر مؤمنان على علیه
السلام در نماز ابوبکر یا غیر او از دیگر صحابه حاضر شده باشد، ولى در
کتاب الانساب سمعانى نکتهاى نقل شده که در اینباره بسیار مفید است؛
حضرت على علیه السلام در نماز ابوبکر حضور داشت که ابوبکر به خالد فرمان
داده بود که در میان نماز که در مسجد رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله
اقامه مىشود، حضرت على علیه السلام را به قتل برساند و پس از ندامت، پیش
از سلام نماز گفت:
یا خالد! لا تفعل ما أمرتک.9
خالد! فرمانى که به تو دادهام انجام نده.
چه بسا کسى هرگز بر این موضوع دست نیابد؛ چرا که کتاب الانساب سمعانى، کتاب روایى و حدیثى نیست. شاید فردى بگوید:
همانند این حدیث در کتابهاى صحاح، مسانید، سنن و معجمهاى حدیثى موجود
نیست، ولى خداوند متعال چنین اراده فرمود که این حدیث توسط این کتاب رجالى
به ما برسد، گرچه راوى آن، عباد بن یعقوب رواجنى را به جهت نقل روایاتى که
بیانگر فضایل و مناقبامیر مؤمنان على علیه السلام و بدگویى از دیگران
است، به تشیع متّهم مىنمایند.
در هر صورت خالد بن ولید چنین اوصافى دارد و هم چنان که گذشت، وى در قضیّه
کنیز، فرصت را غنیمت شمرد و افرادى را به همراه نامهاى به مدینه فرستاد تا
آنان همنوا با عدهاى مانند خود در خُلق و خوى و دشمنى و کینهتوزى با
على علیه السلام، به هر گونه ممکنى موجبات تنزّل مقام امیر مؤمنان علیه
السلام را نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله فراهم آورند و گویا براى
اجراى این امر بین خالد بن ولید و منافقان سپاه و منافقان مدینه،
برنامهریزى دقیق قبلى بوده است.
البته رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله از تمام این امور باخبر بوده و از
سرائر و بواطن و نیّات سوء این گروه آگاهى داشته، ولى آنان که کنار در خانه
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله نشسته بودند و مشغول گفت و گو بودند، حتّى
نمىدانستند که صدایشان از پشت دیوار به گوش پیامبر صلى اللَّه علیه وآله
رسیده و در همان هنگام، آن بزرگوار خشمگین خارج شد و فرمود:
ما تریدون من علی؟! ما تریدون من علی؟! ما تریدون من علی؟
از على چه مىخواهید؟ از على چه مىخواهید؟ از على چه مىخواهید.
خالد که بنا بر نقل روایت بدان عیبجویى درباره على علیه السلام نزد رسول
خدا صلى اللَّه علیه وآله درآمد، شگفت است که وقتى بر قوم مالک بن نویره
تاخت، بر خلاف موازین شرع، کارهایى کرد که فریاد همه مسلمانان را در مدینه
به آسمان بلند نمود. او به قتل مالک امر نمود و مالک به همسر خود گفت: تو
مرا به کشتن دادى!10 خالد بن ولید دل به هواى همسر مالک بسته بود که از
زنان زیباى عرب به شمار مىرفت.
او به هر وسیلهاى به مقصد شوم خود مىخواست دست یابد. از این رو، پس از
قتل مالک، در همان شب، با همسر او زنا کرد و همین فضیحت موجب شد که فریاد
مسلمانان مدینه به آسمان رود.
با وجود چنین جنایتى که دل هر صاحب غیرتى را به درد مىآورد، کسى بر خالد
خردهاى نگرفت، ولى حضرت على علیه السلام که از حقّ خمس کنیزى برداشت، با
اعتراض آنان رو به رو شد که رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله فرمود:
إنّ له أکثر من ذلک.
حقّ على از خمس بیش از آن است.
آرى، نقشههاى شوم، دستیارىهاى منافقانه بر ضدّ على بن ابى طالب علیهما
السلام چیز تازهاى نیست و همواره تا امروز بوده و آنحضرت همیشه مظلوم
بوده و همیشه دشمنانش در کمینش بودهاند، امّا تا کى این مظلومیت ادامه
خواهد داشت؟
این جانِ رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله حتّى از نیّات سوء نزدیکان و
خویشان هم در امان نبود. ساقى شراب طهور گویا از خم مظلومیت هر چه در میان
بوده، در پیمانه على علیه السلام و فرزندان پاکش ریخته است.
آرى، خداى عالم حکیم چنین خواسته و مصلحت هدایت خلق چنین ایجاب مىکند که
موقعیت امیر مؤمنان على علیه السلام در این امت مانند موقعیت هارون علیه
السلام در امت موسى علیه السلام باشد.11 ماجراى حدیث ولایت،
دستیارىها و نقشههاى زیرکانه خالد و همفکرانش و منافقان مدینه بر ضدّ
امیرالمؤمنین علیه السلام در آن زمان را نشان مىدهد.
ولى به رغم همه آنان، تمام نقشهها بر ملا شد و واقعه برخلاف خواسته
منافقان، به نفع امیر مؤمنان على علیه السلام تمام شد، بلکه موجب صدور
حدیث ولایت، اعلان رسمى امامت، ولایت و عصمت آن حضرت از نزد رسول خدا صلى
اللَّه علیه وآله گردید، تا جایى که هر کس با على علیه السلام دشمنى
نماید، بایستى استغفار کند و پس از آن، از نواسلامش را تجدید نماید.
آنان مىخواستند از این فرصت بر ضدّ على علیه السلام استفاده کنند، ولى
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله از این فرصت به مصلحت على علیه السلام و
اسلام استفاده کرد.
برگرفته از کتاب نگاهی به حدیث ولایت
نوشته محقق نستوه حضرت آیت الله حاج سید علی حسینی میلانی(مدظله العالی)
1. کنز العمّال: 11/ 608.
2. المصنَّف: 7/ 504.
3. القول الجلىّ فى مناقب علىّ علیه السلام: 60.
4. کنز العمّال: 13/ 142، حدیث 36444.
5. سَریّه، قطعهاى از لشکر است که تعداد آنان از پنج نفر تا سیصد یا چهارصد نفر باشد.
6. مسند احمد: 4/ 438.
7. سنن تِرمذى: 6/ 78، حدیث 3712.
8. علل الشرائع: 1/ 192، الاحتجاج: 1/ 118.
9. الانساب سمعانى: 3/ 95.
10. تاریخ مدینة دمشق: 16/ 258، سیر اعلام النبلاء: 1/ 377.
11. گفتنى است که ما در این زمینه در کتاب نگاهى به حدیث منزلت پژوهشى را
انجام دادهایم که- ان شاء اللَّه- در ضمن سلسله پژوهشهاى اعتقادى چاپ
خواهد شد.