غروب بود و دل من دوباره مجنون شد
فضای سینه ی تنگم غمین و محزون شد
به یاد شاخه ی پرپر شده ز فرط عطش
روان ز دیده شد اشکم ، مثال جیحون شد
گلی که عرش برین است منزل و مأواش
ز ظلم و کینه ی عدوان تپیده در خون شد
ز بعد چیدن و پرپر شدن به دست خزان
به باغ و غنچه و بلبل جسارت افزون شد
از این غم است اگر غرق خون نشسته شفق
غروب بود و دل من دوباره مجنون شد
شاعر: مصطفی فروردین