هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

غیبت کبرا ،عصر غیبت کبرا چه خصوصیات ویژه اى دارد؟

272: عصر غیبت کبرا چه خصوصیات ویژه اى دارد؟
عصر غیبت کبرا زمانى است که با انتهاى غیبت صغرا شروع شده است. انتهایى که توسط اعلان امام زمان علیه السلام در سال 329 هجرى صورت گرفت. حضرت در نامه اى به على بن محمد سمرى از انتهاى سفارت و شروع غیبت کبرا خبر داد.
عصر غیبت کبرا داراى شرایط و خصوصیاتى است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1- مسلمانان در این عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده اند، و او را نمى بینند و یا اگر مى بینند او را نمى شناسند و این حکم کلى براى عموم شیعیان است، گر چه ممکن است برخى به جهت مصالحى مشرف به لقاى حضرت شوند.
2- گسترش ظلم و ستم در روى زمین، نیز از ویژگى هاى عصر غیبت کبرا است و با این ویژگى بین این زمان و عصر حکومت اسلامى در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تمییز داده مى شود.
3- تاکید الهى بر امتحان امت اسلامى در عصر غیبت کبرا زیرا در این عصر مردم با مشکلات بیشترى رو ه رو خواهند بود از قبیل:
الف: گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامى و جهان.
ب: انواع فشارهاى سیاسى و مشکلات که در راه پذیرش حق و ایمان است.
ج: مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان علیه السلام.
در نتیجه مشاهده مى کنیم که امامان علیه السلام تاکید فراوانى بر این موضوع مهم داشته اند. همان گونه که از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت شده که فرمود:اذا فقد الخامس من ولد السابع، فالله الله فى ادیانکم لا یزیلکم عنها احد، یا بنى! انه لابد لصاحب هذا الامر من غیبة حتى یرجع عن هذا الامر من کان یقول به، انا هى محنة من الله عزوجل امتحن الله بها خلقه... (1)؛ ((هر گاه پنجمین از اولاد هفتمین مفقود شد، پس خدا را، خدا را در ادیانتان، مواظب باشید که معتقدات شما را زایل نکنند. اى فرزندم! به طور حتم براى صاحب این امر غیبتى است به حدى که معتقدان به آن از این امر رجوع مى کنند، و این محنتى است که خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان مى کند...)) .
273: غیبت حضرت مهدى علیه السلام به چه کیفیتى است؟  
در رابطه با کیفیت غیبت حضرت دو نظریه است:
1- نظریه خفاى شخص: یعنى اینکه وجود حضرت از دید مردم مخفى است. دلیل این نظریه روایاتى است که از طرق اهل بیت علیه السلام رسیده است.
امام رضا علیه السلام فرمود:لا یرى جسمه... (2)؛ ((جسم او دیده نمى شود...)).
امام صادق علیه السلام فرمود:... الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه... (3)؛ ((... پنجمین از اولاد هفتمین، شخصش از شما غایب خواهد شد...)).
2- نظریه خفاى عنوان: به این معنا که مردم او را مى بینند ولى هرگز به عنوان مهدى موعود به او آشنایى پیدا نمى کنند. دلیل بر این نظریه نیز روایت محمد بن عثمان عمرى است که فرمود:والله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة فیرى الناس و یعرفهم و یرونه و لا یعرفونه (4)؛ ((به خدا سوگند! همانا صاحب این امر در موسم حج هر سال حاضر مى شود مردم را مى بیند و آنها را نیز مى شناسد و نیز مردم او را مى بینند ولى نمى شناسند.))
274: با توجه به فراگیرى ظلم و فساد در عالم، چرا امام ظهور نمى کند؟
غالب احادیثى که اشاره به عملکرد حضرت مهدى علیه السلام بعد از ظهور دارد به این نحو است که خداوند به توسط حضرت عالم را از عدل و داد پر مى کند همان طورى که زمین پر از ظلم شده باشد که این در حقیقت تشبیه است نه شرطیت و علیت، یعنى ظلم و فساد علت ظهور باشد.
به تعبیر دیگر: فساد هدف نیست بلکه آمادگى، هدف است. بر خلاف آنچه برخى تصور مى کنند آنچه براى تسریع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمین نیست، بلکه یک آمادگى و تشنگى لازم است البته نمى توان انکار کرد که افزایش ظلم و فساد یکى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود، زیرا هنگامى که مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعیض ها و بى عدالتى ها را بچشند، ناراحت مى شوند و در جست و جوى یک طریق اصلاح و یافتن یک مصلح جهانى گام بر مى دارند.
در نتیجه، باید گفت: هسته اصلى زمینه براى ظهور، آمادگى و آگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنیا است، نه اینکه وجود ظلم و فساد هدف اصلى باشد.
275: چرا امام زمان علیه السلام خود را براى مومنان مورد وثوق ظاهر نمى سازد؟
اولا: آن حضرت براى هر کس که بخواهد ظاهر شود ناگزیر مى بایست براى معرفى خود معجزه اى اظهار نماید تا در صحت ادعاهایش یقین کنند. در این میان عده اى حقه باز و ساحر پیدا مى شوند و براى فریب ردم از راه سحر و جادو چنین مى کنند و خود را به عنوان امام زمان وانمود مى نمایند.
ثانیا: افراد حیله گر از این موضوع استفاده کرده و ادعاى رویت مى کردند، ولى به جهت سد این گونه انحرافات، ملاقات در حد گسترده ممنوع شد، گر چه خواصى از افراد در موقعیتهاى مناسب و بنابر مصالح کلى و جزئى به ملاقات حضرت شرفیاب مى شوند.
276: مقصود از نیابت عامه در عصر غیبت کبرا چیست؟
مقصود از نیابت عامه این است که امام علیه السلام ضابطه اى کلى به دست مى دهد تا در هر عصر، فرد شاخصى که آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق مى کند نایب امام شناخته شود و در جامعه، نماینده او گردد.
بنابراین، کسانى که در دوره غیبت صغرا نیابت داشتند و با اسم و رسم معرفى شده بودند ((نایب خاص)) نامیده مى شوند.
بر اساس روایات وارده در این باب، مقام نیابت عامه به وسیله خود امامان علیه السلام به ویژه حضرت حجت علیه السلام به فقیه جامع شرایط تفویض شده است که از آن جمله مى توان به این دو روایت اشاره کرد:
1- عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام سؤال مى کند که اگر در مشکلات و منازعاتى که معمولا براى آنها به حاکم یا به قضات منصوب از طرف حاکم مراجعه مى کنند، بین دو نفر شیعه رخ داد چه کنند؟ آیا مى توانند به حاکم وقت و یا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمایند و مشکلشان را حل نمایند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زیرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خداى سبحان مراجعه به طاغوت را نهى کرده است.
او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زیرا در صورت عدم مراجعه حقشان ضایع مى شود؟
حضرت با ذکر معیارهایى علماى واجد شرایط را براى آنها معرفى کرده، مى فرماید:ینظران (الى) من کان منکم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانى قد جعلته علیکم حاکما، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد، و الرآد علینا الرآد على الله و هو على حد الشرک بالله... (5)؛ ((در بین خودتان از فقهاى شیعه کسى را انتخاب کنید که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است و مشکل خود را از طریق او حل نمایید، زیرا آنان از طرف من منصوبند و من نیز آنها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بیان حکم، طرفین دعوا حکم را نپذیرند، ما را رد کرده اند و حکم خدا را سبک شمرده اند، و رد بر ما در حقیقت رد بر خداست و چنین شخصى در حد مشرک به خدا خواهد بود.))
2- اسحاق بن یعقوب بعد از طرح مسائلى از حضرت مهدى علیه السلام جواب آنها را طلب مى کند. امام در توقیعى که در ذیل آن نامه به وسیله نایب دوم خود محمد بن عثمان عمرى مى فرستد، از جمله مسائلى که در آن اشاره کرده اینکه:... اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا فانهم حجتى علیکم... (6)؛ ((اما در حوادثى که پیش مى آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند...)) .
277: چه کنیم تا مردم به سوى امام زمان علیه السلام جذب شوند؟
جذب مردم و میل آنها به امام زمان علیه السلام متوقف بر معرفت آنها به آن حضرت است: زیرا هیچ کس به چیزى که برایش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پیدا نمى کند. و لذا بر ما لازم است که امام زمان علیه السلام را به عموم مردم بشناسانیم، که خصوصیات عصر ایشان چیست؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه برکاتى نایل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بى عدالتى در تمام سطوح جامعه با ظهور ایشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسید.
اگر چه در عصر غیبت نیز مانند خورشید در پشت ابرها از آن حضرت بهره مى بریم ولى این کجا و آن کجا؟ مردم با شنیدن این مسائل متوجه امام زمان علیه السلام شده و به حضرت میل پیدا مى کنند.
278: راه رسیدن به لقاى حضرت مهدى علیه السلام چیست؟
انسان از دو طریق مى تواند به ملاقات حضرت شرفیاب شود:
1- از راه تحصیل کمالات روحى؛ زیرا انسان از این راه رذایل اخلاقى را از خود دور کرده، با عمل به دستورات شرع به درجه اى مى رسد که قابلیت شرفیاب شدن به محضر آن حضرت را پیدا مى کند.
2- از راه عمل به برخى از دستورات وارده که در برخى روایات به آن اشاره شده است. از آن جمله اینکه هر کس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پیدا کرده از خداوند طلب رویت ایشان را نماید به ملاقات آن حضرت شرفیاب مى شود.
279: چرا با شنیدن نام ((قائم)) از جا بر مى خیزیم؟
حاجى نورى مى نویسد: در خبرى از امام صادق علیه السلام نقل شده است: روزى در مجلس امام صادق علیه السلام نام مبارک حضرت مهدى علیه السلام برده شد، امام صادق علیه السلام به جهت تعظیم و احترام از جاى برخاست.(7)
و نیز در روایت آمده که دعبل خزاعى بعد از آنکه ابیاتى راجع به حضرت مهدى علیه السلام نزد امام رضا علیه السلام قرائت کرد، حضرت از جاى برخاست... (8).
میرزاى نورى مى گوید: وقتى نام حضرت حجة بن الحسن علیه السلام در مجلس امام رضا علیه السلام برده شد آن حضرت از جاى برخاست و دو دست مبارکش را روى سر گذاشت و فرمود:اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه.(9)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنیدن نام امام زمان علیه السلام از جاى خود بر مى خیزیم؟ حضرت فرمود: چون غیبت حضرت مهدى طولانى است. و امام از شدت محبتى که به دوستان خود دارد هر زمانى که شخصى او را یاد کند نگاهى به او مى نماید و سزاوار است که یاد کننده به جهت احترام و تعظیم از جاى خود برخیزد. هنگامى که مولاى خویش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه مى کند، پس از جاى خود برخیزد و از خداى تبارک و تعالى تعجیل فرج ایشان را بخواهد.(10)
280: منظور از مهدویت نوعى و شخصى چیست؟
گاهى در تعبیرات از مهدویت شخصى و نوعى استفاده مى شود، مثلا گفته مى شود: اهل سنت مهدویت نوعى را قبول دارند و شیعه امامى مهدویت شخصى را، مقصود از این دو چیست؟
شیعه قائل به مهدویت شخصى است؛ یعنى معتقد است به اینکه مهدى موعود علیه السلام شخصى است معین که متولد شده و تاکنون زنده است و در آینده ظهور خواهد کرد، و او کسى جز فرزند امام حسن عسکرى علیه السلام نیست.
ولى اهل سنت معتقد به مهدویت نوعى است؛ یعنى معتقد است که در آخرالزمان شخصى از ذریه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به نام مهدى متولد شده و ظهور خواهد کرد. و اوست کسى که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، گر چه وجود خارجى ندارد.
تعبیر مهدى نوعى و شخصى و کاربرد دیگرى نیز دارد که نزد عرفا متداول است. برخى از عرفاى اهل سنت همچون مولوى معتقدند به اینکه در هر زمانى باید یک مهدى موجود باشد خواه از نسل على و خواه از نسل عمر.
مقصود آنان از مهدى همان قطب عالم امکان است، ولى شیعه قائل است که در هر زمان باید امام معصوم موجود باشد زیرا بدون آن زمین مضطرب خواهد شد.
281: آیا در عصر غیبت کبرا نیز نامه اى از ناحیه مقدسه صادر شده است؟
شیخ طبرسى رحمة الله علیه در کتاب ((الاحتجاج)) دو نامه اى را که از ناحیه مقدسه حضرت مهدى علیه السلام براى شیخ مفید رحمة الله علیه فرستاده شده نقل کرده است. در این دو نامه اشاره به برخى مطالب صحیح و عالى شده و نیز از برخى مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است.(11)
نامه اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجرى، سه سال قبل از وفات شیخ مفید رحمة الله علیه به دست او رسیده است و نامه دوم در سال 412 هجرى یعنى یک سال قبل از وفات شیخ به دست او رسیده است. و این در حقیقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شیخ على بن محمد سمرى سفیر چهارم است که همان انتهاى غیبت صغرا و شروع غیبت کبرا در سال 329 هجرى است.
فرستنده نامه اول مى گوید: این نامه را از منطقه اى که متصل به حجاز است آورده است. و از این کلام استفاده مى شود که امام در آن هنگام در نواحى حجاز ساکن بوده است، و این نامه را به توسط برخى از خواص به شیخ مفید رحمة الله علیه فرستاده اند.
نامه دوم نیز در اول ماه شوال سال 412 از ناحیه مقدسه براى شیخ فرستاده شد و در روز پنجشنبه 23 ماه ذى حجة همان سال به دست شیخ رسیده است. یعنى سه ماه و هفت روز کم در بین راه در دست قاصد بوده است.
هر دو خطاب به املاى حضرت مهدى علیه السلام و خط برخى از ثقات و معتمدین نزد امام زمان علیه السلام بوده همان گونه که از ظاهر رساله اولى و نص رساله دوم استفاده مى شود. و آخر هر دو نامه مزین به چند سطرى کم از خط خود امام است که شهادت و گواهى بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شیخ مفید رحمة الله علیه امر مى کند تا این رساله را از هر کس مخفى بدارد ولى نسخه اى از آن را بردارد تا موثقین از اصحابش بر آن مطلع شده یا شفاهاً به اطلاع آنها برساند.(12)
282: سند دو توقیع صادر شده از امام مهدى علیه السلام بر شیخ مفید رحمة الله علیه چگونه قابل اثبات است؟
سند این دو توقیع را از جهاتى مى توان مورد توجه قرار داده و براى اعتبار آن چاره اى اندیشید، گر چه شیخ طبرسى که تنها ناقل این دو توقیع است آنها را مرسلا و بدون سند نقل کرده است.
1- طبرسى این دو روایت را از مسلمات به حساب آورده که این به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد و ممکن است که طبرسى به جهت شهرت و وضوح این دو توقیع سند آنها را حذف کرده است همان گونه که سند بسیارى از روایات را حذف کرده است.
2- مضامین عالى که در این دو روایت است و نیز خبرهاى صادقى که در آن دو به آنها اشاره شده نیز از جمله شواهد صدق این دو توقیع و انتساب به حضرت مهدى علیه السلام است.
و امرى که موجب ازدیاد و اطمینان به این دو توقیع است اینکه محدث بحرانى بعد از آنکه اشعار منسوب به امام زمان علیه السلام در رثاى شیخ مفید را نقل مى کند که بر قبر او نوشته شده بود، مى فرماید: ((این اشعار از امام زمان علیه السلام نسبت به شیخ مفید رحمة الله علیه بعید نیست، بعد از آنکه توقیعاتى از ناحیه حضرت علیه السلام براى شیخ فرستاده شد، توقیعاتى که مشتمل بر تعظیم و اجلال فراوانى بوده است...)) . آن گاه مى گوید: ((شیخ یحیى بن بطریق حلى در رساله نهج العلوم الى فى المعدوم معروف به ((سؤال اهل حلب)) دو طریق در تزکیه شیخ مفید ذکر کرده است:
الف: صحت نقل او از ائمه طاهرین علیه السلام، آن طورى که در تصانیف او از مقنعه و دیگر کتب ذکر شده است.
ب: آنچه را که عموم شیعه روایت کرده و مورد قبول قرار داده است که صاحب الامر - صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه - دو نامه به او نوشته است به این نحو که در هر سال یک نامه، و عنوان نامه ((به سوى برادر سدید...)) است، و این بالاترین تعبیر در مدح و تزکیه و ثناى شیخ مفید در گفتار امام امت و جانشین ائمه است.
گفتار ابن بطریق دلالت دارد بر آنکه این دو توقیع مورد اجماع است. و نیز از کلام طبرسى در مقدمه احتجاج استفاده مى شود که این دو توقیع از قسم احادیثى است که مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذکر نکرده است.
ابن شهر آشوب در ((معالم العلماء)) در ترجمه شیخ مفید مى گوید: ((صاحب الزمان علیه السلام او را شیخ مفید نامید...)) (13). ظاهرا مراد او همان چیزى است که در توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است که فرمود:للاخ السدید و الولى الرشید الشیخ المفید....
3- طبرسى در مقدمه کتاب ((احتجاج)) مى گوید: ((بیشتر روایاتى را که نقل مى کنیم سند آنها را نمى آوریم یا به جهت وجود اجماع بر آن روایت است، و یا به جهت موافقت آن با دلیل عقل و یا شهرت آن در سیره ها و کتاب ها بین مخالف و موافق...)).(14)
این دو توقیع نیز از یکى از این سه احتمال خالى نیست.
4- مصلحت عمومى نیز اقتضاى صدور چنین نامه ها و توقیعاتى را در اوایل عصر غیبت کبرا داشته است.
یکى اینکه حضرت با این نامه ها به جماعت شیعیانش دستورات لازم را برساند.
و دیگر اینکه با فرستادن این نامه ها به دست علماى صالح امثال شیخ مفید رحمة الله علیه ریاست و زعامت او را تثبیت کرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غیبت کبرا تشویق کند. همان گونه که در نامه خود به ابن بابویه خطاب به او فرمود:یا شیخى! یا اباالحسن.
283: آیا این گونه غیبت در بین انبیا هم سابقه داشته است؟
غیبت و دورى حجت خدا از بین مردم امرى تازه و جدید نیست که در این امت آن هم در آخرین وصى پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله تحقق پیدا کرده باشد، بلکه سنتى الهى بوده که حتى در بین انبیا نیز پیدا شده است. اینک به اسامى برخى از آنها اشاره مى کنیم:
1- حضرت ادریس علیه السلام
مطابق برخى روایات ادریس پیامبر به جهت مشاجره اى که بین او و جباران زمانش ایجاد شد بیست سال از میان امتش غایب شد و در کوه ها و غارها به سر مى برد. خداوند ملکى را موکل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطارى او را حاضر کند...  (15)
2- حضرت صالح علیه السلام
صدوق رحمة الله علیه به سندش از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:ان صالحا علیه السلام غاب عن قومه زمانا و کان یوم غاب عنهم کهلا... فلما رجع الى قومه یعرفوه بصورته... (16)؛ ((همانا صالح علیه السلام مدتى از قومش غایب شد هنگام غیبت پیرمردى بود... و وقتى که به قومش بازگشت کسى او را به چهره نمى شناخت...)).
3- حضرت ابراهیم علیه السلام
حضرت ابراهیم علیه السلام نیز بنابر نقل روایات مدتى از ابتداى ولادت تا سالهاى زیادى مخفى بود و امر خود را کتمان مى کرد تا آنکه خداوند او را مامور به ابلاغ رسالتش نمود.(17)
4- حضرت موسى علیه السلام
صدوق نقل مى کند: ((... حضرت موسى علیه السلام از شهر مصر به مدین فرار کرده، در آنجا مدت زیادى نزد حضرت شعیب علیه السلام اقامت نمود...)) (18)
5- حضرت شعیب علیه السلام
مجلسى به سندش از امام على علیه السلام نقل کرده که فرمود:ان شعیبا النبى علیه السلام دعا قومه الى الله حتى کبر سنه، ودق عظمه، ثم غاب عنهم ما شاء الله ثم عاد الیهم شابا (19)؛ ((شعیب پیغمبر، قومش را به سوى خدا دعوت کرد تا پیر شد استخوانهایش ضعیف شد، آن گاه تا مدتى که خواست خدا بود از میان مردم غایب شد و سپس در حالى که جوان شده بود به سوى آنها بازگشت...)).
6- حضرت الیاس علیه السلام
قطب راوندى نقل مى کند که حضرت الیاس علیه السلام از میان قومش هفت سال غایب شد در آن مدت در صحراها و بیابان ها متوارى بود.(20)
7- حضرت دانیال نبى علیه السلام
صدوق رحمة الله علیه مى گوید: ((دانیال نبى 90 سال از میان قومش غایب و اسیر دست بخت النصر بود و پیروانش همگى در این مدت انتظارش را مى کشیدند)) (21)
8- حضرت عیسى علیه السلام
حضرت عیسى علیه السلام دو نوع غیبت داشته است: یکى در مدت 12 سال در سرزمین هاى شام و مصر و دیگر از هنگامى که خواستند او را به دار آویزند، تا هم اکنون که بیش از دو هزار سال از عمر او مى گذرد و هنوز زنده است. وى هنگام ظهور حضرت مهدى علیه السلام براى تشکیل حکومت عدل جهانى ایشان را مساعدت خواهد نمود.
284: چه محذورى داشت اگر امام زمان علیه السلام در بین مردم ظاهر مى بود؟
برخى ممکن است بگویند چه اشکالى داشت اگر حضرت در بین مردم بود و از وجودش استفاده مى کردند و او نیز در موقع مناسب قیام مى نمود.
پاسخ: پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیه السلام کرارا به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم به دست حضرت مهدى علیه السلام برچیده خواهد شد از این جهت وجود حضرت مورد توجه دو دسته قرار گرفت:
الف: مظلومین و ستم دیدگان عالم که تعدادشان زیاد بود. آنان به قصد اظهار تظلم و امید حمایت به دور وجود امام اجتماع مى کردند و از او تقاضاى نهضت و دفاع مى نمودند، و لذا همیشه در اطراف حضرت گروه کثیرى احاطه شده بود در حالى که هنوز شرایط اساسى فراهم نشده است.
ب: زورگویان و ستمکاران خونخوارى که بر ملت هاى مظلوم تسلط یافته و در راه رسیدن به منافع شخصى خویش از هیچ عملى فرو گذار نمى کردند و حاضر بودند که تمام مردم را فداى مطامع شخصى خود کنند در نتیجه این گروه چون وجود حضرت را مانع و سد راه خود مى دیدند در صدد نابودى حضرت بر مى آمدند.
285: آیا خداوند نمى توانست حضرت مهدى علیه السلام را بدون غیبت حفظ نماید؟
در پاسخ مى گوییم:
اولا: اعجاز، در نظام طبیعت و تکوین خلاف اصل است مگر آنکه ضرورتى اقتضا کند و در مورد حضرت مهدى علیه السلام اراده خداوند بر این تعلق گرفته که محافظت حضرت از راه غیبت باشد.
ثانیا: مصالح و مفاسد و تقدیرات الهى به تبع واقعیت هاى الهى تغییر پیدا مى کند. خداوند متعال براى امت اسلامى یازده امام معصوم به جهت هدایتشان فرستاد، ولى یکى پس از دیگرى آنان را به شهادت رساندند و با این عملکرد بد و کارنامه سوئى که از خود نشان دادند، تقدیر خداوند بر این تعلق گرفت که امام دوازدهم را تا مدتى در پشت پرده غیبت قرار دهد تا محرومیت غیبت امام را احساس کنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند.
ثالثا: مطابق آیات و روایات یکى از سنت هاى حتمى خداوند متعال مساءله امتحان امت هاست. امت اسلامى نیز از این قانون استثناپذیر نیست و هر امتى به نحوى امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامى در این عصر و زمان به غیبت امام زمان آنهاست، که آیا با این حالت بر دین و مذهب استقامت دارند یا خیر؟
286: آیا با حضور امام زمان علیه السلام در بین مردم ممکن نبود که ستمگران تسلیم او گردند؟
مى دانیم که همه افراد در مقابل حق و عدالت تسلیم نمى شوند، بلکه از آغاز عالم تاکنون همیشه گروهى در بین بشر وجود داشته اند که دشمن حق و حقیقت بوده و براى پایمال کردن آن با تمام قوا کوشیده اند، و در راه نابود کردن آن از هیچ عملى فروگذار نکرده اند. حضرت مهدى علیه السلام نیز اگر غایب نمى شد قطعا در صدد نابودى ایشان بر مى آمدند و آن غلبه حق بر باطل، چون شرایطش فراهم نشده بود انجام نمى گرفت.
287: اگر امام ظاهر بود و با ظالمان زمان خود مصالحه کرده و پیمان عدم تعرض مى بست چه مى شد؟
کسانى که با مساءله مهدویت آشنایى دارند مى دانند که برنامه حضرت با برنامه سایر امامان تفاوت اساسى دارد. امامان دیگر مامور بودند که در ترویج دین تا سر حد امکان کوشش کنند، ولى مامور به جنگ نبودند و لذا یک نوع بیعت و متارکه جنگ، و پیمان عدم تعرض و صلحى بین آنان با حاکمان عصر خود بسته بودند. ولى سیره حضرت مهدى علیه السلام از ابتدا با روش دیگر امامان فرق مى کند. قرار بر این است که حضرت به مجرد ظهور دست به مقابله با ظالمان زده و ظلم و بى عدالتى را از جامعه برکند و به جاى آن عدل و قسط را بر پا نماید. لذا باید بیعت هیچ کسى بر ذمه او نباشد، زیرا هر لحظه احتمال ظهور است.
امام صادق علیه السلام فرمود:صاحب هذا لامر تغیب ولادته عن هذا الخلق لئلا یکون لاحد فى عنقه بیعة اذا خرج، و یصلح الله عزوجل امره فى لیلة (22)؛ ((ولادت صاحب الامر مخفى مى شود تا وقتى که ظهور کند پیمان هیچ کس برگردنش نباشد. خداوند امرش را در یک شب اصلاح مى کند)) .
علاوه بر این ستمکاران چون در هر لحظه احتمال قیامش را مى دادند لذا منافع خود را در خطر دیده به پیمان خود با حضرت مطمئن نمى شدند و چاره اى جز قتل و کشتن او نمى دیدند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد