هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

دلنوشته فاطمی ، آتشی برپاست ،در سوگ بانوی آب ،دیگر از نگاه علی، زمین بهار نخواهد داشت.



در سوگ بانوی آب


غم تنهایی، پهن شده بود در همه لحظه ها.

نیمه شبهای تاریک، پر بود از دین فروشان.

رسم رسالت، از یادها می گریخت.

فاطمه بود و فاطمه بود و علی.

یک جهان تازه پردرد، بعد از رحلت پدر، دم از شعور می زد.

و گاهی آنان که کشکول پارسایی به دست داشتند،

غم فاطمه را نمی فهمیدند.

  آن عشق ناب محمدصلی الله علیه و آله وسلم فاطمه بریده از آتش؛

کنون هر روز با علی در دل هزار خطبه از جور زمان می خواند.

فاطمه بود و غم جانکاه رحلت پدر

و درد باورنکردنی جفای مردم

بشارت پدر، نزدیک است که به وقوع بپیوندند.

می اندیشد به تنهایی علی، به شهید کربلا، به مظلومیت حسن و رنج بی نهایت زینب. طلوع خورشیدی عظیم، از روزنه سقف خانه، بشارت بهشت را برایش به ارمغان می آورد

آن لحظه های پر از دردهای گدازنده،

که فاطمه در هجوم فصلِ سرد جهل،

بر در و دیوار کوبیده می شود،

و آن آتش پر از گلستان و سرسبزی، که آشیانه اش را می سوزاند؛

آن دقایقی که حیدر کرار در بند می ماند و دل فاطمه پرواز می کند؛

در برابر نگاه مظلوم و معصوم فاطمه موج موج در اشکش می غلطد و بر خاک تا قیام قیامت می ماند.

صدای چکاچک شمشیرهای برهنه و داغ و لبان خشکیده و جگر تاول زده بچه های حسین علیه السلام که در آن محشر سوزان، که تا همه سالها، حتی سالهای بی رنگ پر از رنگ ریا، می ماند سینه فاطمه را می گدازد.

از این پس، با غم تنهایی و بی مونسی علی چه کند، فاطمه.

در رفتنش باغ قشنگ وصال است و در این شهر، علی است و مردمی که گاه حتی قبله را تغییر می دهند.

نفاق می ماند و کوفه و کوچه های غریب مدینه و علی.

علی می ماند و قصه های پرسوز فاطمه، رنجهای مردم اهل ریا و اهل عذاب،

و یاد و خاطره فاطمه و آسیاب کردنش، گریه کردنش، زخمهای یتیمی اش، لبخندهای پر از توکل و تبسمش و بغضهای شکسته در پس مهربانی اش.

دیگر از نگاه علی، زمین بهار نخواهد داشت.

اطلسی های ابد، پا به پای زینب، آن لحظه های دویدن به دنبال فاطمه تا مزار خورشید را دنبال می کنند و هرگز عشق نمی پوسد،

حتی در پس هزاره های متمادی

و در شب غروب فاطمه سلام اله علیها که طلوع جاودانه او بود.

خدا می داند چه اشکها از دل و قلب علی علیه السلام و زینب سلام اله علیها و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و ام کلثوم بر دامن پلک غمناک شب چکید.

نظرات 2 + ارسال نظر
فریده چراغی پنج‌شنبه 11 مهر 1392 ساعت 08:54 ب.ظ http://mamira.blogfa.com

درود بر شما
سپاس از اینکه به وبلاگم سرزدید. با آرزوی تن درستی و سرفرازی تان

سلام ممنون

شوشترنگار سه‌شنبه 9 مهر 1392 ساعت 01:42 ق.ظ http://savaremehr.blogfa.com

سلام جناب بختیاری
با آرزوی موفقیت ملتمس دعا هستم

سلام ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد