ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
معصومه نبوّت
فاطمه سلام الله علیها مؤدبه ای بود که در ادب همتا نداشت. فاطمه معصومه ای بود که اگر چه منصب نبوّت و وصایت را نداشت، ولی در مقام عصمت، نه تنها در ردیف انبیای گذشته، بلکه بالاتر، با پدر و شوهر و اولادش از نظر عصمت یکتا و بی همتا بود... فاطمه سلام الله علیها خطیبه ای که با خطبه غرّاء و گفتار آتشینش که فهم آن عقلای عالم را در حیرت فرو برده حقّ سبحانه را با شهود تامّ ستوده و دوست و دشمن را متوجه حقیقت رسالت و مقام و منزلت و زحمات رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم نموده و هشدار می دهد که مبادا با رفتن ایشان احکام الهی نادیده گرفته شود و وصایت «انّی تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن» فراموش گردد؛ سپس با پرده برداری از مشکلاتی که عدّه ای پیش آورده و دین و کتاب و عترت را پایمال هواهای خود کردند، تا قیامت به عالم هشدار می دهد.
بانوی اعتراض، بانوی حماسه
زهرا تازه ترین اتفاقی بود که در عالم افتاد و هیچ وقت نیست که این اتّفاق، باز هم تازه نباشد! زهرا حرف تازه خدا بود: «انّا اَعْطَیناکَ الکوثَر»؛ نگاهی نو، به سراپای هستی. ارتباط خاک با خدا؛ مادر شهود و شهادت؛ بانوی محراب؛ بانوی اعتراض؛ بانوی حماسه؛ بانوی بسیج بنی هاشم؛ بانوی شهادت... پیش از زهرا ـ هیچ زنی را ندیده بودند، که پدر خویش را مادر باشد! پیش از زهرا «شهادت» این همه، تازگی نداشت. او که آمد، جانی تازه گرفت. قبلاً، کلمه ای بود و بعد، معنا شد! «شهادت» در خانه زهرا، حیثیت پیدا کرد، بزرگ شد و انتشار یافت. و او، به روشنی این همه را می دانست. مادرانه، شهادت را بزرگ می کرد. آگاهانه شهادت را شیر می داد... از جغرافیای قتلگاه خبر داشت. کربلا را بر دامان می نشاند. برای عاشورا، لالایی می خواند. گیسوان «اسارت» را شانه می زد! حکایت چاه و محراب خون را می دانست. با این همه، اهل شکایت نبود. اگر هم می گفت، درد می گفت که درمان بشنود!...