ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
درسى از امام سجاد علیه السلام
روایت شده است که: «امام سجاد
علیه السلام انگور دوست مى داشت. روزى یکى از خادمان حضرت که
مأمور خرید نیازهاى خانه ایشان بود از بازار مىگذشت، چشمش به
سبدى انگور افتاد که براى فروش عرضه شده بود. چون مىدانست
ایشان انگور را دوست دارند مقدارى خرید و به خانه برد. امام
علیه السلام روزه بودند. موقع افطار انگورها را نزد حضرت آورد
تا میل کنند. حضرت علیه السلام با تبسم رضامندى دستشان را
دراز کردند تا از آن تناول کنند که صداى نیازمندى از بیرون به
گوش رسید که مىگفت: من فقیرم و اکنون نیز وقت افطار است. چیزى
به من دهید.
حضرت علیه السلام به خادم گفتند: این انگورها را به سائل بده.
عرض کرد: یابن رسول اللَّه، مقدارى به او بدهید و بقیه را
خودتان تناول بفرمایید.
حضرت علیه السلام فرمودند: نه، همه آن را به او بده.
امر حضرت علیه السلام اجرا شد و ایشان با چیز دیگرى افطار
کردند. روز بعد خادم باز مقدارى انگور خرید و به خانه آورد و
وقت افطار براى امام علیه السلام آورد. حضرت علیه السلام بعد
از نماز خواستند با انگور افطار کنند که این بار نیز صداى
نیازمندى از خارج خانه به گوش رسید. حضرت علیه السلام با شنیدن
صدا امر فرمودند خادم انگورها را به سائل بدهد. روز سوم نیز
همانند روز اول و دوم سپرى شد و روز چهارم بانگ مددخواهى
بینوایى به گوش نرسید و حضرت انگور را تناول فرمودند.(1)
1) بحارالانوار، ج 46، ص 72.