هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

به یاد آن که مذهب حق یادگار ، نمونه اى دیگر از احادیث آن حضرت در مکارم اخلاق

به یاد آن که مذهب حق یادگار


نمونه اى دیگر از احادیث آن حضرت در مکارم اخلاق


1ـ امام ششم فرمود:

« سزاوار است براى مؤمن که در او هشت خصلت باشد : در حوادثى که مردم در آن حوادث متزلزل مى شوند با وقار ، هنگام بلا بردبار باشد، به آنچه خدا به او روزى داده قناعت کند، به دشمنان ظلم نکند، و بر دوستان چیزى را که بر آنها سنگین است تحمیل نکند، بدن او از او در تعب و مردم از او در راحت باشند ».

۲ ـ امام ششم (علیه السلام) فرمود:

« پدرم از پدرانش ((علیهم السلام)) از على ((علیه السلام)) از پیغمبر ((صلى الله علیه وآله وسلم)) مرا حدیث کرد، که پیغمبر فرمود: کسى که به داد بیچاره اى از مؤمنین برسد، خدا در روزى که سایه اى به غیر از سایه او نیست به داد او برسد ; و کسى که حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، خدا حوائج بسیارى براى او برآورده کند، که یکى از آنها بهشت است ; و کسى که برادر مؤمن خود را بپوشاند خدا او را از سندس و استبرق در بهشت بپوشاند، و تا رشته از آن جامه بر بدن آن مؤمن باشد آن کس که او را پوشانیده در رضوان خدا خواهد بود ; و کسى که برادر مؤمن خود را اطعام کند خدا او را از طیبات بهشت اطعام کند، و کسى که او را سیراب کند خدا او را از رحیق مختوم سیراب نماید ; و کسى که به مؤمنین خدمت کند خدا از ولدان مخلدین به خدمت او بگمارد، و با اولیاء طاهرینش مسکن دهد ; و کسى که برادر مؤمن پیاده خود را سوار کند خدا او را بر ناقه بهشتى سوار کند ; کسى که وسیله ازدواج مؤمنى را با زنى فراهم کند که مونس و کمک و موجب راحت او باشد خدا او را همسر حورالعین و انیس صدیقین از اهل بیت پیغمبر نماید ; کسى که برادر مؤمن خود را بر سلطان جائرى اعانت کند خدا او را هنگام لغزش قدم ها بر صراط کمک کند ; و کسى که بدون حاجتى به دیدار برادر مؤمن خود به خانه او برود او را در زمره زوّار خدا بنویسند »(۱).


۳ ـ از بعضى از اصحاب آن حضرت روایت شده است که گفت:


بر آن حضرت وارد شدم در حالى که فرزندش موسى بن جعفر در مقابلش بود ; من قسمتى از وصیت آن حضرت را به فرزندش حفظ کردم، و ما بعضى از آن را ذکر مى کنیم، فرمود: اى پسرم کسى که به آنچه براى او قسمت شده قانع باشد بى نیاز مى شود ; کسى که چشم به آنچه دیگران دارند داشته باشد، فقیر مى میرد ; کسى که به آنچه خدا براى او قسمت کرده راضى نباشد خدا را در قضا و حکمش متهم کرده است ; کسى که لغزش غیر خود را کوچک بشمرد لغزش خود را بزرگ مى شمرد ; کسى که لغزش خود را کوچک بداند لغزش دیگران را بزرگ مى بیند، کسى که پرده خانه دیگرى را بردارد و به عورت او دست درازى کند پرده خانه خود را برداشته و به پرده نشینان خود خیانت کرده است.


کسى که شمشیر ستم بکشد خود به همان شمشیر کشته شود، و کسى که براى برادر خود چاه بکند خود در آن چاه مى افتد، و کسى که در جمع سُفَها داخل شود حقیر و کوچک مى شود، و کسى که با علما آمد و شد و آمیزش داشته باشد وقار و بزرگى پیدا مى کند.

 

 

اى پسرم، حق را بگو چه به نفع تو باشد و چه به ضررت ; اى پسرم ، تلاوت کننده کتاب خدا و نشر دهنده اسلام، و امر کننده به معروف و نهى کننده از منکر باش ; و با کسى که از تو قطع خیر کرد وصل کن ; به کسى که از تو سؤال کرد عطا کن، و از تعرض به عیوب مردم بر حذر باش»(۲).

یک جمله از این وصیت براى سعادت فرد و جامعه کفایت مى کند که در سود و زیان خود از حق تخطى نکن، زیرا مدار نظام خلقت حق است : ( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضَ وَ مَا بَینَهُمَآ إِلاَّ بِالْحَقِّ )(۳) و بعثت تمام انبیا و نزول وحى خداوند به منظور تعلیم حق و اجراى حق است : ( وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَـهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ ).

و هر انسانى به کمال مقصود از خلقت نمى رسد مگر به تزکیه از باطل، و آراستن افکار و اخلاق و اقوال و اعمال به حق ; و آنچه که تعلق به آدمى دارد یا چیزى است که به سود و نفع اوست و یا چیزى است که به ضرر و زیان اوست و چون در هر داد و ستدى و در هر نفع و ضررى بر مدار حق باشد، خالق و خلق از او راضى مى شوند.

و از آنجا که جامعه مرکب از افراد است، اگر افراد حق مدار جامعه اى بر محور حق تشکیل دهند و طبق جمله «قل الحق لک و علیک» عمل کنند ، سعادت مادى و معنوى بشر تضمین و ثمره ارسال رسل و انزال کتب محقق مى شود : ( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَـتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَـبَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ )(۴).

۴ ـ فرمود:

« هرگاه برادر دینى تو بدگویى تو را کرد غمگین نشو، زیرا اگر چنان باشد که او گفته باشد و تو بد کرده باشى به آن بدگویى به عقوبتى که باید بر اثر آن عمل مى رسیدى، رسیده اى، و اگر آن بدى در تو نباشد، بدون زحمتِ عمل، به حسنه نائل شده اى »(۵).

۵ ـ فرمود:

« بهترین بندگان خدا کسى است که پنج خصلت در او جمع شده باشد، هرگاه خوبى از او سر زند مستبشر و خوشحال شود، و هرگاه کار بدى از او سرزند استغفار کند، هرگاه عطایى به او داده شود سپاسگزار، و هرگاه بلایى به او رسد بردبار باشد، و هرگاه ظلمى به او بشود آن را که تعدى و ظلم کرده ببخشد و از او بگذرد »(۶).

۶ ـ فرمود:

« کسى که بخواهد خدا او را در رحمت و در بهشت خود داخل کند، خُلق خود را نیکو کند، از خود انصاف بدهد، و بر یتیم ترحم نماید، و ضعیف را اعانت، و براى خدایى که او را آفریده تواضع کند »(۷).

در این حدیث شریفه وظیفه انسان نسبت به خود و خداى خود و خَلق خدا، به گونه اى بیان شده است که جامع مراتب کمال انسانیت.

خُلق هر انسانى صورت و قیافه روح و باطن اوست، و حشر انسانى به صورت صفات نفسانیه اوست، و حسن خُلق به آراستن شهوت به عفّت، و غضب به شجاعت، و فکر به علم و حکمت است.

انصاف رسیدن آدمى به مقامى است که بر هواى نفس خود چنان سیطره پیدا کند که از جاده حق و عدل هرچند به ضرر مال و منال و جاه و مقام او باشد خارج نشود، و حق را ـ هم در قول و هم در عمل ـ حتى اگر به ضرر خودش باشد بپذیرد.

وظیفه انسان نسبت به خدایى که او را آفریده، و بعد از نیستى به او هستى بخشیده، و نطفه اى را شنوا و بینا کرده و تاج عقل و ادراک مادیات و مجردات را بر سر او نهاده ، آن است که در مقابل فرمان او سر تعظیم و تواضع فرود آورد ; و تواضع براى خدا تسلیم در مقابل اراده اوست.

و وظیفه انسان به خلق خدا آن است که قوّتى که خدا به او بخشیده در جبران ضعف ضعیفان صرف کند، تا نقطه ضعفى در پیکر جامعه نماند; اگر ضعف جهل است به علم، و اگر ضعف فقر است به مال ثروتمندان برطرف شود ; تا به وسیله اعانت و کمک به ضعفا، از پا افتاده اى در حوائج مادى و معنوى در جامعه نماند; و اگر یتیمى در جامعه هست که از رحمت مادى و معنوى پدر، جسم و جانش محروم است به فراهم کردن حوائج جسمانى و روحانى او خلاء فقدان پدر پرشود، چنین انسانى جزایش رحمتى است که ( وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیرٌ مِّمَّا یجْمَعُونَ )(۸) و بهشتى است که ( فَادْخُلِى فِى عِبَـدِى  * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى )(۹).

۷ ـ عنوان بصرى که نود و چهار سال از عمرش گذشته بود، و سالها نزد مالک بن أنس ـ امام مذهب مالکى ـ براى تحصیل علم رفت و آمد مى کرد، چون امام ششم (علیه السلام) به مدینه آمد از آن حضرت درخواست کرد که اجازه فرماید تا براى کسب علم به خدمت آن حضرت برسد ، حضرت فرمود:

« من مردى هستم مطلوب ( که در طلب من هستند ) و با این حال در هر ساعتى از شب و روز به أوراد و اذکارى مشغول هستم.

عنوان غمگین شد و به روضه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) رفت، و دو رکعت نماز خواند و دعا کرد که قلب آن حضرت به او معطوف شود و از علم او بهره اى ببرد که به راه مستقیم خدا هدایت شود، و غمگین به خانه برگشت، و دلش اسیر محبّت آن جناب شد، و براى تحصیل علم به نزد مالک هم نرفت، و جز براى نماز واجب از خانه بیرون نمى آمد.

چون صبرش تمام شد روزى بعد از نماز عصر بر در خانه آن حضرت رفت خادم گفت: چه حاجت دارى؟

گفت: حاجت من سلام بر شریف است.

جواب داد: او در مصلاّى خود ایستاده است .

عنوان بر درِ خانه نشست، خادم بیرون آمد، گفت: داخل شو بر برکت خدا.

عنوان گفت: داخل شدم و سلام کردم، جواب سلام داد و فرمود: بنشین، خدا تو را بیامرزد . مدّتى سر به زیر انداخت ، بعد سر بلند کرد و از کُنیه من پرسید و دعا کرد.

با خود گفتم: اگر در این زیارت و سلام به جز این دعا چیزى نصیبم نشود، همین دعا بسیار است.

بعد سر بلند کرد و فرمود: حاجت تو چیست؟

گفتم: از خدا خواسته ام که قلب تو را به من متوجّه گرداند و از علم تو روزیم کند و امیدوارم دعا به اجابت رسیده باشد.

فرمود: یا أبا عبدالله علم به تعلّم نیست، این است و جز این نیست: علم نورى است که در قلب آن کس که خدا هدایت او را خواسته است واقع مى شود، پس اگر مراد تو علم است در خود حقیقت بندگى طلب کن و علم را به استعمال علم ، و عمل به آن بطلب، و از خدا فهم بخواه تا تو را بفهماند.

گفتم: حقیقت بندگى چیست؟

فرمود: سه چیز است:

ـ آن که بنده خدا، خود را مالک آنچه خدا به او داده نداند، چون بندگان خدا ملکى ندارند، مال را مال الله مى بینند و هر جا که خدا امر کرده است آن مال را مى گذارند.

ـ آن که بنده براى خود تدبیرى نیندیشد.

ـ آن که تمام اشتغالش در آن چیزى باشد که خدا او را به آن امر و از آن نهى کرده است.

پس چون براى خود ملکى ندید، انفاق در آنچه خدا امر کرده که مالش را در آن انفاق کند آسان مى شود، و چون تدبیر خود را به مدبّر خود واگذار کرد مصائب دنیا بر او آسان مى شود، و چون به امر و نهى خدا مشغول شد فرصتى براى مراء و مباهات با مردمان پیدا نمى کند ; پس چون خدا بنده خود را به این سه امر اکرام کرد، دنیا و شیطان و خلق بر او سهل و آسان مى شود، دنیا را براى افزون طلبى و فخر فروشى طلب نمى کند، و آنچه نزد مردمان است براى عزّت و برترى نمى طلبد، و ایام عمرش را بیهوده از دست نمى دهد.

پس این اوّلین درجه تقوى است که خداوند تبارک و تعالى فرمود: ( تِلْکَ الدَّارُ الاَْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یرِیدُونَ عُلُوًّا فِى الاَْرْضِ وَلاَ فَسَادًا ).(۱۰)

گفتم: یا ابا عبدالله مرا وصیت کن.

فرمود: تو را به نُه چیز وصیت مى کنم و آنها وصیت من است براى کسانى که مرادشان راه به سوى خداست، و از خدا مى خواهم که تو را براى عمل به آن موفّق کند:

سه وصیت در ریاضت نفس و سه وصیت در حلم و سه وصیت در علم است.

امّا آن چه در ریاضت است: بپرهیز از آن که چیزى را که اشتها ندارى بخورى، که مورث بُله و حماقت است ; و جز هنگام گرسنگى نخورى، و هرگاه خوردى حلال بخور و نام خدا را ببر، و حدیث پیغمبر (صلى الله علیه وآله) را به یاد آور که فرمود: آدمى ظرفى را بدتر از شکم خود پُر نکرده ; پس اگر چاره نبود ثلث آن براى خوردن و ثلث آن براى نوشیدن و ثلث آن براى نفس کشیدن باشد.

و امّا آن وصیتها که در حلم است: کسى که به تو گفت: اگر یکى بگویى ده تا مى شنوى، تو بگو: اگر ده تا بگویى یکى نخواهى شنید ; و کسى که ناسزا به تو بگوید، پس به او بگو: اگر در آن چه مى گویى راستگو باشى از خدا مى خواهم مرا بیامرزد، واگر دروغگو باشى از خدا مى خواهم تو را بیامرزد; و کسى که به تو وعده فحش مى دهد تو به او وعده نصیحت بده.

و امّا آن وصیتها که در علم است: پس آن چه نمى دانى از دانایان بپرس، و بپرهیز از آن که از آنان به طریق تعنّت و تجربه سؤال کنى ; و بپرهیز از آن که در آنچه نمى دانى به رأى و گمان خود عمل کنى، و تا آن جا که میسّر است به احتیاط عمل کن ; و از فتوا دادن بگریز آن چنان که از شیر مى گریزى، و گردنت را پُل قرار نده که مردمان بر آن بگذرند.

برخیز که تو را نصیحت کردم و وِرد مرا بر من فاسد مکن، که من به خود مشغولم: ( وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى )»(۱۱).

آنچه در این مختصر بیان شد پرتویى بود از آن آفتابِ عالمتابِ امامت، که قلم از تحریر، و بیان از تقریر مآثر و آثار آن حضرت عاجز است.

ختام کلام روایتى است از آن امام (علیه السلام) که فرمود:

« نزد من شمشیر رسول خداست، و نزد من رایة رسول خداست، و نزد من خاتم سلیمان بن داوود است، و نزد من طشتى است که موسى بن عمران به او قربانى مى کرد، و نزد من اسمى است که رسول خدا چون بین مسلمین و مشرکین مى گذاشت از مشرکین به مسلمین تیرى اصابت نمى کرد،... الواح موسى نزد ماست، و عصاى موسى نزد ماست، و ما وارث پیغمبران هستیم، و نزد ماست جفر احمر و جفر ابیض و مصحف فاطمه، و نزد ماست جامعه که تمام آن چه مردم به او محتاجند در آن است.

فى الاصل کنا نجوما یستضاء بنا***وللبریة نحن الیوم برهان

نحن البحور التى فیها لغائصکم***در ثمین و یاقوت و مرجان

مساکن القدس والفردوس نملکها***ونحن للقدس والفردوس خزان

من شذ عنا فبرهوت مساکنه***ومن اتانا فجنات و ولدان »(۱۲)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد