هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

به یاد آن که مذهب حق یادگار ، نمونه اى از کلام آن حضرت در امامت

به یاد آن که مذهب حق یادگار


نمونه اى از کلام آن حضرت در امامت


کلینى از محمد بن اسماعیل، و او از فضل بن شاذان، و او از صفوان بن یحیى، و او از منصور بن حازم ـ و رجال حدیث از اعاظم و اکابر محدثین و معتمد و موثقند ـ روایت مى کند که منصور گفت:


« به ابى عبدالله عرض کردم: خداوند اجل و اکرم از آن است که به خلقش شناخته شود، بلکه خلق به خدا شناخته مى شوند، فرمود: راست گفتى.


گفتم: کسى که معرفت پیدا کرد که پروردگارى دارد، سزاوار است که بداند پروردگار او رضا و سخطى دارد، و رضا و سخط او را نتوان شناخت مگر به وحى، یا رسول; کسى که وحى بر او نازل نمى شود راهى به رضا و سخط، و امر و نهى خدا ندارد مگر از طریق فرستادگان خدا، و فرستادگان خدا حجتند، و اطاعت آنها فرض و واجب است.


و من به این مردم گفتم: چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از دنیا رفت حجت خدا بر خلق او کیست؟ گفتند: قرآن. گفتم: من در قرآن نظر کردم، و دیدم گروه هاى مختلف براى غلبه بر خصم و اثبات مدعاى خود به قرآن استدلال مى کنند، دانستم که قرآن بدون کسى که قیم و قائم به امر قرآن باشد ـ که آنچه از کتاب خدا بگوید حق باشد ـ حجت نیست، پس به آنها گفتم: قیم و قائم به امر قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود و عمر و حذیفه عالم به قرآنند. گفتم:


اینها همه قرآن را مى دانند؟ گفتند: نه، پس احدى را نیافتم که بگوید همه قرآن را مى داند مگر على (علیه السلام) ; و اگر بین قوم چیزى باشد که هر یک از آنها بگویند نمى دانم، و این یکى ـ یعنى على (علیه السلام) ـ بگوید مى دانم، پس شهادت مى دهم که او ـ یعنى على (علیه السلام) ـ قیم قرآن است و اطاعت او واجب بوده، و بعد از رسول (صلى الله علیه وآله)خدا حجت بر مردم است و آنچه در قرآن بگوید حق است.  

امام ششم فرمود: خدا تو را رحمت کند »(۱).

این حدیث شریف ـ که شعاعى از آفتاب عالمتاب علم جعفر بن محمد(علیهما السلام) است و بر فکر منصور بن حازم تابیده است، و او مردى است از فقهاى اعلام که از آنان حلال و حرام و فتوى گرفته مى شود، و نجاشى مى گوید: «ثقةٌ عینٌ صدوقٌ، و از جمله اصحاب و فقهاى ما است » مشتمل بر دقایقى است، که بعضى از آنها بیان مى شود.

منصور گفت: « خداوند اجل و اکرم است که به خلق شناخته شود »، این جمله کمال معرفت است، زیرا کائنات، آیاتِ علم و قدرت و حکمت خداوند مى باشند نه معرِّف خدا، و فقیر بالذات ممکن نیست معرِّف غنى بالذات باشد، و نقص محض نتواند معرِّف کمال محض باشد، و محدود چگونه مى تواند معرِّف نا محدود باشد!


و این همان معرفتى است که در کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام)جلوه کرده است: « یا من دل على ذاته بذاته »(۲) (اى کسى که به ذات خودت بر ذات خود دلالت کردى) ، و سید السّاجدین امام زین العابدین (علیه السلام) در مناجاتش اظهار کرد: « بک عرفتک و انت دللتنى علیک »(۳) (به تو شناختم تو را، و تو دلالت کردى مرا بر خودت).


منصور گفت: « خدا را رضا و سخطى است » این جمله اشاره به آن است که انسانى که موجود عاقل مختار است، در افکار ، اخلاق ، اقوال و اعمال خود باید حق را از باطل و خوب را از بد تمییز دهد، و به کار ببندد، و آنچه را خدا از او خواسته است انجام دهد، و از آنچه نهى کرده بر حذر باشد; و انسان باید بداند که با دیدِ عقل ناقص و فکرِ خطاکار ، راه سعادت دنیا و آخرت جز به نور وحى طى شدنى نیست.

منصور به این جمله که گفت: « بعد از رسول خدا حجت کیست؟ » این سخن ، که کتاب خدا ما را بس است،(۴) را باطل کرد، زیرا قرآن بدون مفسّر الهى مانند طب بدون طبیب است.

با قطع نظر از ادله نقلیه، عقل بر تلازم بین وجود قرآن و امام معصوم شهادت مى دهد و در این مختصر به سه وجه اکتفا مى شود:


۱ ـ اگر مخترعى کارخانه اى تأسیس کند که محصول آن کارخانه گرانبهاترین گوهر باشد، و غرض از آن اختراع ادامه تولید آن محصول باشد ، آن گونه که در حضور ، غیاب ، حیات و موتِ مخترع نباید کار متوقف شود، و براى حصول آن محصول ، در ساخت ابزار آن کارخانه و کیفیت عمل آنها ظرافتها و دقتهایى اعمال شده است که اطلاع بر آنها جز به راهنمایى آن مخترع میسّر نخواهد بود، آیا مى شود باور کرد که آن مخترع کسى را که دانا به اسرار ابزارِ آن کارخانه و توانا بر به کار انداختن آن ابزار است معین نکند؟! و مهندسىِ آن کارخانه را بـه انتخاب مردمى وا بگذارد که از شناخت ابزار و ظرافتهاى کاربرد آن بیگانه باشند؟!


آیا دقّت و ظرافت معارف و سنن و قوانین الهى در جمیع شئون حیات انسان که ابزار کارخانه دین خداست و محصولش ارزشمندترین گوهر خزینه وجود است ـ یعنى کمال انسانیت به معرفت الله و عبادت الله و تعدیل شهوت انسان به عفّت، و غضب او به شجاعت، و فکر او به حکمت، و ایجاد مدینه فاضله براساس قسط و عدالت است ـ کمتر از دقّت و ظرافت اعمال شده در اختراع آن مخترع است؟!


کتابى که خداوند متعال در تعریف آن فرموده است: ( وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَـبَ تِبْیـناً لِّکُلِّ شَىء وَ هُدىً وَ رَحْمَةً )(۵) و ( کِتَـبٌ أَنزَلْنَـهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَـتِ إِلىَ النُّورِ )(۶) و ( وَ مَآ أَنزَلْنَا عَلَیکَ الِکتَـبَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِیهِ )(۷) مبینى مى خواهد که آنچه را که این کتاب تبیان آن است استخراج کند، و محیط بر ظلمات فکرى و اخلاقى و عملى بشر و راهنماى او به عالَم نور باشد، و در تمام آنچه مورد اختلاف نوع انسان است مبین حقّ و باطل باشد، که مرز آن اختلافات از عمیق ترین مسائل وجود در مبدأ و معاد است ـ که فکر نوابغ اندیشه را به حلّ خود مشغول کرده است ـ تا مثلا اختلاف دو زن بر سر فرزند شیر خوارى که هر یک ادّعاى مادرى او را داشته باشند.


آیا مى توان پذیرفت که کاربرد این کتاب در هدایت عمومى و تربیت انسانى و حلّ مشکلات و رفع اختلافات با رحلت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) تمام شده باشد؟!


آیا خداوند تبارک و تعالى و پیغمبرش این قانون و تعلیم و تربیت را بدون مفسّر و معلّم و مربّى رها کرده، و تعیین مفسّر و معلّم و مربّى را به انتخاب مردمِ بى خبر از علوم ، معارف ، قوانین و احکامِ این کتاب وا گذاشته اند؟!


۲ ـ امامت و رهبرى انسان یعنى پیشوایى و رهبرى عقل انسان، زیرا موضوع بحث، امامتِ کسى است که امام انسان است، وانسانیتِ انسان به عقل و فکر اوست «دعامة الإنسان العقل».(۸)


در نظام خلقتِ انسان قوا و اعضاى بدن به راهنمایىِ حواسّ محتاجند، و اعصابِ حرکت به تبعیت از اعصاب حسّ نیازمندند، و راهنماى حواسّ در خطا و صواب عقل آدمى است، که آن هم با ادراکِ محدود و آسیب پذیرى به خطا و هوى ، نیازمند به رهبرىِ عقل کاملى است که محیط بر درد و درمان ، و عوامل نقص و کمال انسان ، و مصون از خطا و هوى باشد، تا هدایت عقل انسان به امامت او محقّق شود ; راه معرفت چنین عقلِ کاملى تعریف خداست.


از این رو تصوّر حقیقت امامت ، از تصدیق به انتصابى بودن امام از جانب خداوند متعال جدا نمى شود.


۳ ـ از آن جا که مقام امامت مقام حفظ و تفسیر و اجراى قوانین خداست، به همان دلیل که عصمتِ مبلّغِ قانون الهى لازم است ، عصمتِ حافظ و مفسّر و مجرى آن قانون هم لازم است ; و همچنان که خطا و هوى در مبلّغ غرض از بعثت را که هدایت است باطل مى کند، خطا و تأثّر از هوى در مفسّر و مجرى قانون ; موجب اضلال است، و شناخت معصوم جز به ارشاد خداوند متعال میسّر نیست.

این حقیقت که با قرآن وجود قیمى لازم است که عالم به ظاهر ، باطن ، محکم و متشابه قرآن باشد ، از حدیثى که مورد اتفاق عامه و خاصه است استفاده مى شود ، و کتابى که براى هدایت بشریت ـ با اختلاف مراتب افراد انسان ـ و راهنمایى آنان به سعادت دنیا و آخرت، و زنده کردن آنها به حیات علم و ایمان نازل شده است، بدون مفسّرى معصوم از خطا و هوس و هوى، نه تنها با منطق عقل و حکمت نزول قرآن مخالف است، بلکه مخالف با حدیث مذکور نیز مى باشد که در آن حدیث رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود: « انى تارک فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله و عترتى »(۹)، و فرمود: « این دو از یکدیگر جداشدنى نیستند و اگر از این دو پیروى کنید هرگز گمراه نمى شوید »(۱۰).


و این حقیقت که منصور بن حازم گفت، و امام ششم تصدیق کرد، به حکم عقل، کتاب و سنت ثابت است.


و تاریخ مسلّم عامه و خاصه شاهد است که غیر از امیرالمؤمنین على (علیه السلام) از اصحاب رسول خدا کسى عالم به تمامِ کتاب خدا نیست.


خدایى که کتابى نازل کرده و درباره آن فرموده است : ( وَ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَـبَ تِبْیـنًا لِّکُلِّ شَىْء )(۱۱) ( مَّا فَرَّطْنَا فِى الْکِتَـبِ مِن شَىْء )(۱۲) مى فرماید: ( قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدَما بَینِى وَ بَینَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُو عِلْمُ الْکِتَـبِ )(۱۳) و رسول خدا آن کس را که علم الکتاب نزد اوست به امت معرفى کرده، و فرموده است: على با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدا نمى شوند تا بر من وارد شوند(۱۴).


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد