ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اسناد تاریخى به گونههاى مختلف باقى مىمانند و پرده را از جوانب مبهم ماجراها برمىدارند. یکى از این جلوهها نامههاى بزرگان ملل است که در هر قومى از احترام خاصى برخوردار است.
در اوج ماجراى فدک، ودرحالى که غاصبین مشغول قدرتنمایى بودند،امیرالمؤمنین علیه السلام نامهاى با مضامین عالى براى ابوبکر نوشتند که شاید او از درک بعضى جملات آن عاجز بود.
این نامه را حضرت هنگامى نوشتند که ابوبکر پس از تثبیت غصب فدک بر فراز منبر رفت و با اظهار قدرت سخنان ناروایى نسبت به مقام شامخ ولایت به زبان آورد.
حضرت مطالبى در نامه نوشته بودند که ابوبکر از کیفیت خطاب حضرت در تعجب فروماند، و در برخورد خود تجدید نظر کرد.
عین نامهى حضرت چنین است:
چه مردم بىانصافى ! مردم به وسیله ی اهلبیت علیهم السلام امواج متلاطم فتنهها را با کشتىهاى نجات پیمودند. ولى تاج افتخار صاحبان عظمت را با اجتماع اهل مکر و غدر پائین آوردند، و از نور مرکز انوار استفاده بردند، ولى میراث پاکان ابرار را براى خود قسمت کردند و با غصب بخشودهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (یعنى فدک) سنگینىِ وِزر و وبال آن را بر خود خریدند.
شما را مىبینم که با کوردلى در حرکتید همانطور که شتر (با چشم بسته) دور آسیاب مىگردد. به خدا قسم، اگر به من اجازه داده شود، سرهاى شما را با شمشیرهاى برندهى آهنین مانند دانهى چیده از تنتان درو مىکنم و جمجمههاى شجاعانتان را آن طور از جا مىکنم که گوشهى چشمانتان را(از شدت گریه) مجروح کنم و شما رابه وحشت بیندازم.
تا آنجا که مرا مىشناسید در زمان هایى که شما در خانههایتان نشسته بودید من هلاککنندهى لشگرها و نابودکنندهى جنگجویان و از بین برندهى بزرگانتان و خاموشکنندهى غائلههایتان و قاتل شجاعانتان بودهام.
من همان رفیق دیروز شما هستم. قسم به جان پدرم، نخواستید خلافت و نبوت در ما باشد چرا که کینههاى بدر و خون هاى اُحد را به یاد مىآورید !
سکوت و سخن حضرت على علیه السلام
اگر بگویم که خداوند دربارهى شما چه مقدر کرده استخوان سینههایتان همچون دندانههاى چرخ آسیاب به تنتان فرومىرود. اگر سخن بگویم مىگوئید: «حسد مىورزد»، و اگر ساکت بمانم مىگوئید: «فرزند ابىطالب علیه السلام از مرگ مىهراسد». هیهات، هیهات که چنین باشم. اکنون به من چنین گفته مىشود.
منم که در شب آرام، که مردم در خواب بودند در دریاى مرگ شناور بودم. منم حامل شمشیر سنگین و دو نیزهى بلند، و شکنندهى پرچم ها در جوش و خروش جنگ ها. منم آنکه زنگار ناراحتىها را از روى بهترین خلایق (یعنى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) مىزدود. مادرتان به عزایتان بنشیند ! بدانید که پسر ابوطالب علیه السلام نسبت به مرگ، از فرزند به سینهى مادرش مأنوستر است.
اگر حقیقت و باطن مردم بیان شود، اگر آنچه خداوند در کتابش دربارهى شما نازل کرده ظاهر کنم همچون طنابى که در چاهى عمیق لرزان باشد، مضطرب مىشوید و از خانههایتان پا به فرار مىگذارید و سرگردان مىشوید ! ولى من آنچه در سینه دارم تحمل مىکنم تا خداوند را با دستى بریده از لذات شما و خالى از ساخته و پرداختههاى شما ملاقات کنم.
مثل دنیاى شما نزد من همچون ابرى است که بالا و بالاتر مىرود و غلیظ مىشود و استقرار مىیابد، ولى دوباره از هم مىپاشد و آسمان صاف پیدا مىشود.
آرام باشید، به زودى گرد و غبار مىنشیند و ثمرهى کار خود را تلخ مىیابید و یا ثمرهى کاشتهى دست خود را میوهاى کشنده و سمى خواهید یافت.
خداوند براى قضاوت بین ما و شما کافى است. خداوند در قیامت، غیر از شما را از رحمتش دور نمىکند و جز شما را هلاک نمىنماید. والسلام على من اتبع الهدى.
عکسالعمل ابوبکردرمقابل نامهى امیرالمؤمنین علیه السلام
وقتى ابوبکر نامه را خواند وحشت و رعب شدیدى او را گرفت و گفت: عجیب است ! چه جرأتى نسبت به من دارد که دیگرى ندارد ؟!