بسم الله الرحمن الرحیم
عاشورا، عامل ماندگاری اسلام
قیام عاشورا، هنوز هم بعد از 1400 سال، مثل روز اول زنده است و همه رهروان و رهپویان این نهضت، همانند کسانی که در رکاب سیدالشهدا – علیه السلام – جانبازی کردند، اظهار عشق و محبت دارند و حتی جانشان را در راه این مکتب در طبق اخلاص میگذارند. در جنگ تحمیلی هم نام سیدالشهدا وآرزوی کربلا بزرگترین انگیزه بسیجیان و رزمندگان اسلام بود.
عاشورا صرفاً یک مناسبت تاریخی نیست؛ بلکه یک مکتب است؛ خطی است که امامت و ولایت را از روز اول تا به امروز حفظ کرده. حتی وجود مقدس امام صادق – علیه السلام - هم که شیعه و مکتب اهلبیت وامدار اوست و حوزههای علمیه و نشر معالم دین از زمان ایشان شکل گرفت، اقدامات خود را وامدار حرکت سیدالشهدا – علیه السلام میداند. اگر حرکت آن حضرت در روز عاشورا نبود، چیزی باقی نمیماند. بنابراین، نهتنها شیعه، بلکه اسلام وامدار عاشوراست. اساساً شیعه همان اسلام اصیل است که بر دو لب رسول گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله نازل شده است و بعدها برای توجیه مظالم خلفا انحرافاتی در آن ایجاد شد. اسلام اصیل همان بود که امیرالمؤمنین – علیه السلام - منادی آن بود و امام حسین – علیه السلام - در راه آن مبارزه کرد و شهید شد.
عاشورا و هویتبخشی به شیعه
اساساً هویت شیعه به عاشوراست. بسیار اشتباه میکنند کسانی که با کشتن و ترور شیعیان در گوشه و کنار دنیا قصد نابودی این فکر و مکتب را در سر میپرورانند. چه تصور میکنند؟ آیا گمان میکنند با کشتن و ترور، به این مکتب صدمهای وارد میشود؟ شیعه زاده شهادت و میراثدار خط سرخ حسینی است و اگر این شهادتها نبود، شیعه هم امروز نبود. ما از خون دادن و جان دادن نترسیدیم.
صفآرایی جهان استکبار در برابر شیعه
در همین جنگ تحمیلی، تمام دنیا در مقابل ما بود. رژیم صدام در لیست کشورهای تروریست آمریکا بود؛ اما با آغاز جنگ و هنگامی که آثار شکست در لشکر عراق پیدا شد، یک مرتبه از این لیست خارج شد و جزو متحدان آمریکا قرار گرفت و از کمکهای مالی و اطلاعاتی آمریکا و متحدان آن بهرهمند شد. هواپیماهای مدرن آواکس در منطقه، در خدمت صدام قرار گرفت و متحدان اروپایی و منطقهای آمریکا همه نیازهای عراق را برآورده کردند. سلاحهای شیمیایی که بسیاری از رزمندگان و نیروهای غیرنظامی را قربانی کرد و آثار آن هنوز هم در میان جانبازان عزیزمان وجود دارد و هر روز قربانی میگیرد، توسط همین کشورهای اروپایی که داد حقوق بشر میزنند، در اختیار صدام قرار گرفت.
همینها سلاحهای شیمیایی را در اختیار تروریستهایی قرار دادهاند که توسط عربستان و قطر تجهیز میشوند. آن گاه آنها را محکوم میکنند. به کاربردن سلاحهای کشتار جمعی، چه شیمیایی و چه غیر آن، از نظر ما هم محکوم است؛ اما مسئله این است که چرا این کشورها در دوران جنگ تحمیلی در برابر کشتار وحشیانه مردم کرد و رزمندگان سپاه ایران بر اثر حملههای شیمیایی عراق، چشم خود را بسته بودند. آیا سازمان مللی نبود یا اینکه خواب بود؟ این دولتهایی که دم از حقوق بشر میزنند، کجا بودند که امروز به فکر محکوم کردن افتادهاند؟
این دنیایی است که ما در آن قرار گرفتهایم. دنیایی ظالم که عدالت در آن برقرار نیست. از کشورهای دیگر، حتی ایران، مزدور جمع میکنند و به آنها پول و اسلحه میدهند و به سوریه میفرستند تا به بهانه اعتراض، کشتار و ناامنی به راه بیندازند؛ آن گاه بهعنوان مخالفان نظام سوریه از آنها حمایت میکنند. در یمن هم همین کار را کردند. برای از بین بردن قیام شیعیان یمن، گروههای وهابی را از کشورهای دیگر به آنجا فرستادند و درگیریهایی را تا به امروز ایجاد کردند.
عاشورا، الگوی مقاومت شیعه در برابر استکبار
ما در برابر چنین دنیای ظالمی باید همان گونه که در جنگ مقاومت کردیم، بایستیم. آیا در جنگ سلاح ما برتر بود یا نیروهایمان بیشتر بود؟ نهتنها این گونه نبود، بلکه صدام از هر جهت پشتیبانی میشد و مزدوران بسیاری از کشورهای اردن، مصر، سودان و حتی برخی گروههای فلسطینی ساکن در عراق، وارد جنگ شدند. نیرو و سلاح دشمن بیشتر بود؛ اما ما ماندیم و آنها مضمحل شدند. آنچه باعث شد ما از این جنگ سربلند بیرون بیاییم، شعار یا حسین بود. جوانان ما پیشانیبندهای یاحسین روی پیشانیهایشان میبستند و با تفنگ برنو به جنگ توپ و تانک میرفتند. آنچه موجب پیروزی ما شد، ایمان جوانان ما بود و این ایمان هم به برکت عاشورا بود. دشمنان ما این اعتقاد و ایمان را نداشتند. در ذهن آنها کشته شدن پایان کار بود؛ اما در ذهن ما کشته شدن آغاز کار بود. حتی برخی از جوانان ما دنبال فرصتی بودند تا در مصاف با باطل خون بدهند و از آثار آن بهرهمند شوند. به این دلیل بود که ما شکست نخوردیم. امروز هم تا وقتی که راه و مکتب عاشورا راهنمای ما باشد، پیروز و ماندگاریم.
بمب اتم، آمریکا و همه قدرتهای بزرگ، هیچ کدام جای نگرانی ندارند. آنان حریف این ایمان نیستند و نمیتواند آن را نابود کنند. وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الاعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ .[1] آنچه موجب نگرانی است، ضعف ایمان ماست. در این صورت، شکستها آغاز میشود.
کوفه، یادآور حکومت عدل علی(ع)
امام حسین – علیه السلام – نیز از قدرتها نترسید. جماعتی که از روز اول با ایشان همراه شدند و از مکه حرکت کردند، به ده هزار نفر هم نمیرسد؛ در حالی که لشکری که در مقابلش صف کشیده بود، حداقل سی هزار نفر بود. متأسفانه این لشکر را کوفیان تشکیل داده بودند، نه شامیان. کوفه مهد حکومت امیرالمؤمنین – علیه السلام – بود. زینب کبری – سلام الله علیها - در این شهر برای زنان درس تفسیر میگفت. کوفیان مناجات علی – علیه السلام - را در نخلستانهای کوفه دیده و حکومت عدل آن حضرت را تجربه کرده بودند.
یکی از همین کوفیان روایت کرده است که در دوران کودکی، روزی به همراه پدرم به نماز جمعه رفته بودم. امیرالمؤمنین – علیه السلام – را دیدم که بر روی منبر ایستاده بود و خطبه میخواند؛ اما دائم پیراهن خود را تکان میداد. پس از بازگشت، از پدرم پرسیدم: چرا آن حضرت مدام لباسش را تکان میداد؟ دیدم اشک در چشمان پدرم جمع شد و گفت: او که خلیفه مسلمانان است، تنها همین یک پیراهن را دارد و این پیراهنش را شسته بود؛ اما تا وقت نماز هنوز خشک نشده بود. پیراهن را همان طور که خیس بوده، به تن کرده و آن را تکان میداد تا خشک شود.
تجهیز کوفیان در برابر سیدالشهدا(ع)
مردم کوفه چنین خلیفهای را دیده بودند؛ اما از میان همانها سی هزار نفر تجهیز شدند و به جنگ با سیدالشهدا – علیه السلام – آمدند. مردمی که توانسته بودند دو ابرقدرت آن روزگار، ایران و روم را به زانو در بیاورند، وقتی در ایمانشان خللی پیدا شد، با چند فریب و نیرنگ به جنگ فرزند علی – علیه السلام – آمدند. درست است که بنیامیه دستگاه مذهب را در مقابل مذهب به کار انداخت و شریح قاضی حکم تکفیر امام حسین – علیه السلام – و وجوب قتل آن حضرت را صادر کرد، اما مردم کوفه که علی - علیه السلام – و عدالت او را دیده بودند؛ امام حسین را هم دیده و از فضایل آن حضرت آگاه بودند؛ اما چرا باز هم در مقابل سیدالشهدا ایستادند و جنگیدند؟ چون به طمع دنیا، بهراحتی فریب خوردند. حتی برخی برای یک مشت خرما به میدان رفتند. کسانی که سرهای شهدا را به کوفه بردند و به ابنزیاد تقدیم کردند، جایزه و انعام مطالبه میکردند و هرچه قدر و مقام صاحب سر بالاتر بود، مبلغ بیشتری میخواستند. این سرانجام کسانی بود که روزی ایران و روم را فتح کرده بودند. همانهایی که ایثارشان ضربالمثل شده بود.
آنان که پیش از اسلام بر سر موشخرمایی هفتاد سال با هم میجنگیدند، به برکت اسلام به جایی رسیده بودند که در میدان جنگ، در حالی که از شدت زخم در حال جان دادن بودند، با وجود تشنگی شدید، آب را به همرزم جانباز خود تعارف میکردند؛ تا آنکه همگی به شهادت رسیدند، بدون آنکه قطرهای از آن آب بنوشند؛ اما همین افراد کارشان به جایی رسید که که به جنگ با امام حسین – علیه السلام – آمدند.
عاشورا، غربالگر خالص از ناخالص
حرکت سیدالشهدا – علیه السلام - خطی را ترسیم کرد که افرادی را که بر اثر حوادث زمان چهره عوض میکنند، از افراد ثابتقدم جدا کند. نهضت امام حسین – علیه السلام - یک صافی بود که خالص را از ناخالص جدا کرد. آنچه در صحرای کربلا برای امام و اصحابش اتفاق افتاد، توفیقی از جانب خدا برای آنان بود.
عبیداللهبنحر جعفی، بازمانده از کربلا
برای نمونه، عبیدالله بن حر جعفی، با آنکه همراه امام نبود و از کوفه خارج شد تا امام را نبیند، اما در یک منزل در نزدیک امام منزل کرد و سخنان آن حضرت را میشنید. امام در سخنانی فرمودند: «ألا ترون أن الحق لا یعمل به وأن الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً»[2]؛ آیا نمیبینید که حق در جامعه از ارزش افتاده و باطل شیوع یافته است و کسی از باطل رویگردان نیست؟ در چنین شرایطی باید دست از جان شست و جانبازی کرد. عبیدالله بن حر این سخنان را تصدیق کرد و گفت: من خودم معذورم؛ اما هرچقدر پول بخواهی، به تو میدهم. اسبی پاکیزه و تربیتشده هم دارم که وقتی هنگام جنگ صاحبش مجروح میشود، او را از میدان فراری میدهد. امام برخاستند و فرمودند: من نه اسب تو را میخواهم و نه پولت را؛ من خودت را میخواستم.
زهیربنقین و سعادت شهادت در رکاب امام
در مقابل، زهیربنقین، با آنکه از طرفداران عثمان و مخالفان علی – علیه السلام – بود، به آن حضرت پیوست. او که با امام حسین – علیه السلام – هممسیر بود، ابتدا سعی میکرد از آن حضرت فاصله بگیرد. امام به او پیغام دادند که نزد ایشان برود؛ ولی او نرفت. همسرش به او گفت: پسر پیامبر تو را میخواند و معطل میکنی؟ او با اکراه به دیدار امام رفت و پس از ملاقاتی کوتاه، با خوشحالی به خیمه خود بازگشت و به همسرش گفت: شما بروید، من اینجا در کنار حسین میمانم.
چرا عبیدالله از همراهی با امام بازماند، اما زهیر به آن حضرت پیوست؟ چه شد که وهب نصرانی عضو این مجموعه شد یا حربنیزید ریاحی، سپهسالار دشمن، در آخرین لحظه نزد امام آمد و توبهاش پذیرفته شد؛ اما ابنعباس، پسرعموی امام از این مجموعه جا میماند؟ به ابنعباس گفتند: تو چرا به کربلا نرفتی؟ گفت: من صورت اسامی شهدای کربلا را در دستان مبارک امیرالمؤمنین – علیه السلام - دیده بودم و اسم من در آن نبود.
پیامرسانی اسرای کربلا و امتداد نهضت عاشورا
حقیقت این بود که واقعه کربلا باید روی میداد و این خون باید ریخته میشد. چنانکه سیدالشهدا فرمودند: «إن الله شاء أن یراک قتیلاً» ابنعباس گفت: پس چرا این زنان و کودکان را با خود میبری؟ امام فرمودند: «إن الله شاء أن یراهنّ سبایا»[3]؛ آنها هم باید اسیر شوند. نوعی آمیختگی بین خون و اسارت ایجاد شد و پیام این خون بهوسیله همین اسرا شهر به شهر منتقل شد.
مظلومیت امام سجاد(ع) در دوران اسارت
امام سجاد – علیه السلام – میفرمایند: وقتی اسرا وارد شام شدند، از روی پشتبامها بر سر آنها آتش میریختند. تکهای از آتش روی سر من افتاد و عمامهام آتش گرفت. دستهای من بسته بود؛ سرم را تکان میدادم تا عمامه از سرم بیفتد؛ ولی نمیافتاد و سرم همچنان میسوخت.
سهل ساعدی میگوید: ابتدا امام سجاد – علیه السلام – را در میان اسرا نشناختم. پس از آنکه حضرت خود را معرفی فرمود، عرض کردم: آقا! من چه کاری برایتان میتوانم بکنم؟ حضرت فرمودند: «گردنم زیر این زنجیرها زخمی شده است و حرارت آفتاب زنجیر را داغ کرده و گردنم را میسوزاند. از عمامهای که بر سر داری، مقداری پاره کن و بین زنجیر و گردنم قرار بده».
حضرت زینب(س) پیامرسان کربلا
وقتی اسیران کربلا را وارد کوفه کردند، صدای هلهله مردم بلند بود. کوفهای مرکز حکومت امیرالمؤمنین – علیه السلام – بود. در این حین، زینب کبری – سلام الله علیها – برخاست و سخن آغاز کرد. به محض اینکه آن حضرت شروع کردند به به صحبت کردن، همه نفسها در سینه حبس شد. صدا صدای علی بود. حتی صدای زنگها و دهلها هم مانع شنیدن صدای زینب کبری نشد. با سخنان آن حضرت، مردم شروع کردند به گریستن. همانند توابین، که تا وقتی امام زنده بود، به یاری او نیامدند و هر کس به بهانهای کنار کشید؛ تا اینکه سیدالشهدا کشته شد؛ آن گاه پشیمان شدند و نهضت توابین را شکل دادند و برای خونخواهی آن حضرت قیام کردند.
بیدرایتی و بیبصیرتی، عامل ضعف شیعه
اینها همان بیدرایتیهایی است که در میان ما وجود دارد. همه چیز تقصیر وهابیت و آمریکا نیست؛ در نتیجه بیتدبیریها و بیبصیرتیهای خود ماست که امام حسین – علیه السلام - کشته شد. غیبت ولیعصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف – هم به همین دلیل است؛ چنانکه خواجه نصیر میگوید: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و غیبته منّا». ما قابلیت نداریم و این مشکل هم با فریاد «مهدی بیا یا صاحب الزمان» حل نمیشود. مردم کوفه از ما یک قدم هم جلوتر رفته بودند. ما در مجالس ندبه فریاد میزنیم: مهدی بیا، مهدی بیا؛ اما مردم کوفه، علاوه بر این، نامه هم نوشتند و امام را رسماً دعوت کردند و از سفیر امام استقبال نمودند و با او بیعت کردند؛ اما بعد پا پس کشیدند. مبادا ما نیز همچون مردم کوفه باشیم.
بنابراین، سعی کنیم عاشورا و میزانی که به دست ما داده شده است را بشناسیم و این شاخص را فراموش نکنیم. شما پاسداران عزیز، سربازان مکتب عاشورا و سیدالشهدا هستید؛ بنابراین، باید در زندگی و عملتان منادی این مکتب باشید. شاهدان کربلا، افراد صاحب بصیرتی شدند که پیام سیدالشهدا را رساندند. شما نیز باید این ویژگی همراه بودن و مکتبی بودن را در همه شئون نشان دهید. مسئولیتی که دارید، توفیقی الهی است و رسالتی را بر دوش شما مینهد که باید آن را انجام دهید.
همراهی با سیدالشهدا(ع) با اعتقاد و عمل صالح
امروز هم میتوان در راه سیدالشهدا قدم زد و این راه را ادامه داد. کل یومٍ عاشورا و کل ارضٍ کربلا. همیشه این خط و این شاخص وجود دارد و میتوان جزء این مجموعه بود. جابربنعبدالله انصاری وقتی روز اربعین به زیارت قبور شهدای کربلا آمد، گفت: ما هم جزو شما هستیم. به او اعتراض کردند که تو همراه آنها نبودی که بجنگی؛ پس چگونه جزو آنان هستی؟ جابر گفت: «از پیامبر شنیدم که هر کس دلش همراه با قومی باشد و عملشان را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است». پس سعی کنیم دلهای خود را همراه سیدالشهدا کنیم و عملمان نشاندهنده اعتقاد قلبیمان باشد.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] آل عمران، آیه 138.
[2] طبری، تاریخ الطبری، ج4، ص305.
[3] سید بن الطاووس، اللهوف، ص40.