هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در جمع افسران ارشد سپاه


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در جمع افسران ارشد سپاه(عاشورا صرفاً یک مناسبت تاریخی نیست؛)






بسم الله الرحمن الرحیم


عاشورا، عامل ماندگاری اسلام


قیام عاشورا، هنوز هم بعد از 1400 سال، مثل روز اول زنده است و همه رهروان و رهپویان این نهضت، همانند کسانی که در رکاب سیدالشهدا – علیه السلام – جانبازی کردند، اظهار عشق و محبت دارند و حتی جانشان را در راه این مکتب در طبق اخلاص می­گذارند. در جنگ تحمیلی هم نام سیدالشهدا وآرزوی کربلا بزرگ­ترین انگیزه بسیجیان و رزمندگان اسلام بود.

 عاشورا صرفاً یک مناسبت تاریخی نیست؛ بلکه یک مکتب است؛ خطی است که امامت و ولایت را از روز اول تا به امروز حفظ کرده. حتی وجود مقدس امام صادق – علیه السلام -  هم که شیعه و مکتب اهل­بیت وام­دار اوست و حوزه­های علمیه و نشر معالم دین از زمان ایشان شکل گرفت، اقدامات خود را وام­دار حرکت سیدالشهدا – علیه السلام می­داند.  اگر حرکت آن حضرت در روز عاشورا نبود، چیزی باقی نمی­ماند. بنابراین، نه­تنها شیعه، بلکه اسلام وام­دار عاشوراست. اساساً شیعه همان اسلام اصیل است که بر دو لب رسول گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله نازل شده است و بعدها برای توجیه مظالم خلفا انحرافاتی در آن ایجاد شد. اسلام اصیل همان بود که امیرالمؤمنین – علیه السلام - منادی آن بود و امام حسین – علیه السلام - در راه آن مبارزه کرد و شهید شد.


عاشورا و هویت­بخشی به شیعه 

 

اساساً هویت شیعه به عاشوراست. بسیار اشتباه می­کنند کسانی که با کشتن و ترور شیعیان در گوشه و کنار دنیا قصد نابودی این فکر و مکتب را در سر می­پرورانند. چه تصور می­کنند؟ آیا گمان می­کنند با کشتن و ترور، به این مکتب صدمه­ای وارد می­شود؟ شیعه زاده شهادت و میراث­دار خط سرخ حسینی است و اگر این شهادت­ها نبود، شیعه هم امروز نبود. ما از خون دادن و جان دادن نترسیدیم.

صف­آرایی جهان استکبار در برابر شیعه

در همین جنگ تحمیلی، تمام دنیا در مقابل ما بود. رژیم صدام در لیست کشورهای تروریست آمریکا بود؛ اما با آغاز جنگ و هنگامی که آثار شکست در لشکر عراق پیدا شد، یک مرتبه از این لیست خارج شد و جزو متحدان آمریکا قرار گرفت و از کمک­های مالی و اطلاعاتی آمریکا و متحدان آن بهره­مند شد. هواپیماهای مدرن آواکس در منطقه، در خدمت صدام قرار گرفت و متحدان اروپایی و منطقه­ای آمریکا همه نیازهای عراق را برآورده کردند. سلاح­های شیمیایی که بسیاری از رزمندگان و نیروهای غیرنظامی را قربانی کرد و آثار آن هنوز هم در میان جانبازان عزیزمان وجود دارد و هر روز قربانی می­گیرد، توسط همین کشورهای اروپایی که داد حقوق بشر می­زنند، در اختیار صدام قرار گرفت.

همین­ها سلاح­های شیمیایی را در اختیار تروریست­هایی قرار داده­اند که توسط عربستان و قطر تجهیز می­شوند. آن گاه آنها را محکوم می­کنند. به کاربردن سلاح­های کشتار جمعی، چه شیمیایی و چه غیر آن، از نظر ما هم محکوم است؛ اما مسئله این است که چرا این کشورها در دوران جنگ تحمیلی در برابر کشتار وحشیانه مردم کرد و رزمندگان سپاه ایران بر اثر حمله­های شیمیایی عراق، چشم خود را بسته بودند. آیا سازمان مللی نبود یا اینکه خواب بود؟ این دولت­هایی که دم از حقوق بشر می­زنند، کجا بودند که امروز به فکر محکوم کردن افتاده­اند؟

این دنیایی است که ما در آن قرار گرفته­ایم. دنیایی ظالم که عدالت در آن برقرار نیست. از کشورهای دیگر، حتی ایران، مزدور جمع می­کنند و به آنها پول و اسلحه می­دهند و به سوریه می­فرستند تا به بهانه اعتراض، کشتار و ناامنی به راه بیندازند؛ آن گاه به­عنوان مخالفان نظام سوریه از آنها حمایت می­کنند. در یمن هم همین کار را کردند. برای از بین بردن قیام شیعیان یمن، گروه­های وهابی را از کشورهای دیگر به آنجا فرستادند و درگیری­هایی را تا به امروز ایجاد کردند.

عاشورا، الگوی مقاومت شیعه در برابر استکبار

ما در برابر چنین دنیای ظالمی باید همان گونه که در جنگ مقاومت کردیم، بایستیم. آیا در جنگ سلاح ما برتر بود یا نیروهایمان بیشتر بود؟ نه­تنها این گونه نبود، بلکه صدام از هر جهت پشتیبانی می­شد و مزدوران بسیاری از کشورهای اردن، مصر، سودان و حتی برخی گروه­های فلسطینی ساکن در عراق، وارد جنگ شدند. نیرو و سلاح دشمن بیشتر بود؛ اما ما ماندیم و آنها مضمحل شدند. آنچه باعث شد ما از این جنگ سربلند بیرون بیاییم، شعار یا حسین بود. جوانان ما پیشانی­بندهای یاحسین روی پیشانی­هایشان می­بستند و با تفنگ برنو به جنگ توپ و تانک می­رفتند. آنچه موجب پیروزی ما شد، ایمان جوانان ما بود و این ایمان هم به برکت عاشورا بود. دشمنان ما این اعتقاد و ایمان را نداشتند. در ذهن آنها کشته شدن پایان کار بود؛ اما در ذهن ما کشته شدن آغاز کار بود. حتی برخی از جوانان ما دنبال فرصتی بودند تا در مصاف با باطل خون بدهند و از آثار آن بهره­مند شوند. به این دلیل بود که ما شکست نخوردیم. امروز هم تا وقتی که راه و مکتب عاشورا راهنمای ما باشد، پیروز و ماندگاریم.

بمب اتم، آمریکا و همه قدرت­های بزرگ، هیچ کدام جای نگرانی ندارند. آنان حریف این ایمان نیستند و نمی­تواند آن را نابود کنند. وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الاعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ .[1] آنچه موجب نگرانی است، ضعف ایمان ماست. در این صورت، شکست­ها آغاز می­شود.

کوفه، یادآور حکومت عدل علی(ع)

امام حسین – علیه السلام – نیز از قدرت­ها نترسید. جماعتی که از روز اول با ایشان همراه شدند و از مکه حرکت کردند، به ده هزار نفر هم نمی­رسد؛ در حالی که لشکری که در مقابلش صف کشیده بود، حداقل سی هزار نفر بود. متأسفانه این لشکر را کوفیان تشکیل داده بودند، نه شامیان. کوفه مهد حکومت امیرالمؤمنین – علیه السلام – بود. زینب کبری – سلام الله علیها - در این شهر برای زنان درس تفسیر می­گفت. کوفیان مناجات علی – علیه السلام - را در نخلستان­های کوفه دیده و حکومت عدل آن حضرت را تجربه کرده بودند.

یکی از همین­ کوفیان روایت کرده است که در دوران کودکی، روزی به همراه پدرم به نماز جمعه رفته بودم. امیرالمؤمنین – علیه السلام – را دیدم که بر روی منبر ایستاده بود و خطبه می­خواند؛ اما دائم پیراهن خود را تکان می­داد. پس از بازگشت، از پدرم پرسیدم: چرا آن حضرت مدام لباسش را تکان می­داد؟ دیدم اشک در چشمان پدرم جمع شد و گفت: او که خلیفه مسلمانان است، تنها همین یک پیراهن را دارد و این پیراهنش را شسته بود؛ اما تا وقت نماز هنوز خشک نشده بود. پیراهن را همان طور که خیس بوده، به تن کرده و آن را تکان می­داد تا خشک شود.

تجهیز کوفیان در برابر سیدالشهدا(ع)

مردم کوفه چنین خلیفه­ای را دیده بودند؛ اما از میان همان­ها سی هزار نفر تجهیز شدند و به جنگ با سیدالشهدا – علیه السلام – آمدند. مردمی که توانسته بودند دو ابرقدرت آن روزگار، ایران و روم را به زانو در بیاورند، وقتی در ایمانشان خللی پیدا شد، با چند فریب و نیرنگ به جنگ فرزند علی – علیه السلام – آمدند. درست است که بنی­امیه دستگاه مذهب را در مقابل مذهب به کار انداخت و شریح قاضی حکم تکفیر امام حسین – علیه السلام – و وجوب قتل آن حضرت را صادر کرد، اما مردم کوفه که علی -  علیه السلام – و عدالت او را دیده بودند؛ امام حسین را هم دیده و از فضایل آن حضرت آگاه بودند؛  اما چرا باز هم در مقابل سیدالشهدا ایستادند و جنگیدند؟ چون به طمع دنیا، به­راحتی فریب خوردند. حتی برخی برای یک مشت خرما به میدان رفتند. کسانی که سرهای شهدا را به کوفه بردند و به ابن­زیاد تقدیم کردند، جایزه و انعام مطالبه می­کردند و هرچه قدر و مقام صاحب سر بالاتر بود، مبلغ بیشتری می­خواستند. این سرانجام کسانی بود که روزی ایران و روم را فتح کرده بودند. همان­هایی که ایثارشان ضرب­المثل شده بود.

آنان که پیش از اسلام بر سر موش­خرمایی هفتاد سال با هم می­جنگیدند، به برکت اسلام به جایی رسیده بودند که در میدان جنگ، در حالی که از شدت زخم در حال جان دادن بودند، با وجود تشنگی شدید، آب را به هم­رزم جانباز خود تعارف می­کردند؛ تا آنکه همگی به شهادت رسیدند، بدون آنکه قطره­ای از آن آب بنوشند؛ اما همین افراد کارشان به جایی رسید که که به جنگ با امام حسین – علیه السلام – آمدند.

عاشورا، غربالگر خالص از ناخالص

حرکت سیدالشهدا – علیه السلام - خطی را ترسیم کرد که افرادی را که بر اثر حوادث زمان چهره عوض می­کنند، از افراد ثابت­قدم جدا کند. نهضت امام حسین – علیه السلام - یک صافی بود که خالص را از ناخالص جدا کرد. آنچه در صحرای کربلا برای امام و اصحابش اتفاق افتاد، توفیقی از جانب خدا برای آنان بود.

عبیدالله­بن­حر جعفی، بازمانده از کربلا

برای نمونه، عبیدالله بن حر جعفی، با آنکه همراه امام نبود و از کوفه خارج شد تا امام را نبیند، اما در یک منزل در نزدیک امام منزل کرد و سخنان آن حضرت را می­شنید. امام در سخنانی فرمودند: «ألا ترون أن الحق لا یعمل به وأن الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقاً»[2]؛ آیا نمی­بینید که حق در جامعه از ارزش افتاده و باطل شیوع یافته است و کسی از باطل روی­گردان نیست؟ در چنین شرایطی باید دست از جان شست و جانبازی کرد. عبیدالله بن حر این سخنان را تصدیق کرد و گفت: من خودم معذورم؛ اما هرچقدر پول بخواهی، به تو می­دهم. اسبی پاکیزه و تربیت­شده هم دارم که وقتی هنگام جنگ صاحبش مجروح می­شود، او را از میدان فراری می­دهد. امام برخاستند و فرمودند: من نه اسب تو را می­خواهم و نه پولت را؛ من خودت را می­خواستم.

زهیربن­قین و سعادت شهادت در رکاب امام

در مقابل، زهیربن­قین، با آنکه از طرفداران عثمان و مخالفان علی – علیه السلام – بود، به آن حضرت پیوست. او که با امام حسین – علیه السلام – هم­مسیر بود، ابتدا سعی می­کرد از آن حضرت فاصله بگیرد. امام به او پیغام دادند که نزد ایشان برود؛ ولی او نرفت. همسرش به او گفت: پسر پیامبر تو را می­خواند و معطل می­کنی؟ او با اکراه به دیدار امام رفت و پس از ملاقاتی کوتاه، با خوشحالی به خیمه خود بازگشت و به همسرش گفت: شما بروید، من اینجا در کنار حسین می­مانم.

چرا عبیدالله از همراهی با امام بازماند، اما زهیر به آن حضرت پیوست؟ چه شد که وهب نصرانی عضو این مجموعه شد یا حربن­یزید ریاحی، سپه­سالار دشمن، در آخرین لحظه نزد امام آمد و توبه­اش پذیرفته شد؛ اما ابن­عباس، پسرعموی امام از این مجموعه جا می­ماند؟ به ابن­عباس گفتند: تو چرا به کربلا نرفتی؟ گفت: من صورت اسامی شهدای کربلا را در دستان مبارک امیرالمؤمنین – علیه السلام - دیده بودم و اسم من در آن نبود.

پیام­رسانی اسرای کربلا و امتداد نهضت عاشورا

حقیقت این بود که واقعه کربلا باید روی می­داد و این خون باید ریخته می­شد. چنان­که سیدالشهدا فرمودند: «إن الله شاء أن یراک قتیلاً» ابن­عباس گفت: پس چرا این زنان و کودکان را با خود می­بری؟ امام فرمودند: «إن الله شاء أن یراهنّ سبایا»[3]؛ آنها هم باید اسیر شوند. نوعی آمیختگی بین خون و اسارت ایجاد شد و پیام این خون به­وسیله همین اسرا شهر به شهر منتقل شد.

مظلومیت امام سجاد(ع) در دوران اسارت

امام سجاد – علیه السلام – می­فرمایند: وقتی اسرا وارد شام شدند، از روی پشت­بام­ها  بر سر آنها آتش می­ریختند. تکه­ای از آتش روی سر من افتاد و عمامه­ام آتش گرفت. دست­های من بسته بود؛ سرم را تکان می­دادم تا عمامه از سرم بیفتد؛ ولی نمی­افتاد و سرم همچنان می­سوخت.

سهل ساعدی می­گوید: ابتدا امام سجاد – علیه السلام – را در میان اسرا نشناختم. پس از آنکه حضرت خود را معرفی فرمود، عرض کردم: آقا! من چه کاری برایتان می­توانم بکنم؟ حضرت فرمودند: «گردنم زیر این زنجیرها زخمی شده است و حرارت آفتاب زنجیر را داغ کرده و گردنم را می­سوزاند. از عمامه­ای که بر سر داری، مقداری پاره کن و بین زنجیر و گردنم قرار بده».

حضرت زینب(س) پیام­رسان کربلا

وقتی اسیران کربلا را وارد کوفه کردند، صدای هلهله مردم بلند بود. کوفه­ای مرکز حکومت امیرالمؤمنین – علیه السلام – بود. در این حین، زینب کبری – سلام الله علیها – برخاست و سخن آغاز کرد. به محض اینکه آن حضرت شروع کردند به به صحبت کردن، همه نفس­ها در سینه حبس شد. صدا صدای علی بود. حتی صدای زنگ­ها و دهل­ها هم مانع شنیدن صدای زینب کبری نشد. با سخنان آن حضرت، مردم شروع کردند به گریستن. همانند توابین، که تا وقتی امام زنده بود، به یاری او نیامدند و هر کس به بهانه­ای کنار کشید؛ تا اینکه سیدالشهدا کشته شد؛ آن گاه پشیمان شدند و نهضت توابین را شکل دادند و برای خونخواهی آن حضرت قیام کردند.

بی­درایتی و بی­بصیرتی، عامل ضعف شیعه

اینها همان بی­درایتی­هایی است که در میان ما وجود دارد. همه چیز تقصیر وهابیت و آمریکا نیست؛ در نتیجه بی­تدبیری­ها و بی­بصیرتی­های خود ماست که امام حسین – علیه السلام - کشته شد. غیبت ولی­عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف – هم به همین دلیل است؛ چنان­که خواجه نصیر می­گوید: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و غیبته منّا». ما قابلیت نداریم و این مشکل هم با فریاد «مهدی بیا یا صاحب الزمان» حل نمی­شود. مردم کوفه از ما یک قدم هم جلوتر رفته بودند. ما در مجالس ندبه فریاد می­زنیم: مهدی بیا، مهدی بیا؛ اما  مردم کوفه، علاوه بر این، نامه هم نوشتند و امام را رسماً دعوت کردند و از سفیر امام استقبال نمودند و با او بیعت کردند؛ اما بعد پا پس کشیدند. مبادا ما نیز همچون مردم کوفه باشیم.

بنابراین، سعی کنیم عاشورا و میزانی که به دست ما داده شده است را بشناسیم و این شاخص را فراموش نکنیم. شما پاسداران عزیز، سربازان مکتب عاشورا و سیدالشهدا هستید؛ بنابراین، باید در زندگی و عملتان منادی این مکتب باشید. شاهدان کربلا، افراد صاحب بصیرتی شدند که پیام سیدالشهدا را رساندند. شما نیز باید این ویژگی همراه بودن و مکتبی بودن را در همه شئون نشان دهید. مسئولیتی که دارید، توفیقی الهی است و رسالتی را بر دوش شما می‌نهد که باید آن را انجام دهید.

همراهی با سیدالشهدا(ع) با اعتقاد و عمل صالح

امروز هم می‌توان در راه سیدالشهدا قدم زد و این راه را ادامه داد. کل یومٍ عاشورا و کل ارضٍ کربلا. همیشه این خط و این شاخص وجود دارد و می‌توان جزء این مجموعه بود. جابربن­عبدالله انصاری وقتی روز اربعین به زیارت قبور شهدای کربلا آمد، گفت: ما هم جزو شما هستیم. به او اعتراض کردند که تو همراه آنها نبودی که بجنگی؛ پس چگونه جزو آنان هستی؟ جابر گفت: «از پیامبر شنیدم که هر کس دلش همراه با قومی باشد و عملشان را دوست داشته باشد، در عمل آنها شریک است». پس سعی کنیم دل‌های خود را همراه سیدالشهدا کنیم و عملمان نشان‌دهنده اعتقاد قلبی‌مان باشد.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته



[1]  آل عمران، آیه 138.

[2] طبری، تاریخ الطبری، ج4، ص305. 

[3] سید بن الطاووس، اللهوف، ص40. 








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد