هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:



اگر على بن ابى طالب (علیه السلام) نبود که با فاطمه(سلام الله علیها) ازدواج کند،

 از زمان حضرت آدم تا روز قیامت،

 در روى زمین کسى یافت نمى ‏شد که شایستگى همسرى با فاطمه(سلام الله علیها) را داشته باشد.

الخصال ج‏۲ ص۴۱۴.

آقا امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) مشغول خطبه خواندن بودند ،



که یک شخص عرب وارد مسجد شد و با صدای بلند گفت که در حق من ظلم شده است؛


امیرالمومنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)رو کرد به آن عرب و در میان مردم گفت:


در حق تو یک ظلم واقع شده است در حالی که به اندازه ذرات عالم و اندازه قطرات باران در حق من ظلم شده است.


مناقب ابن شهرآشوب، ج‏2، ص: 115

الغارات (ط - الحدیثة)، ج‏2، ص: 488

شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج‏4، ص: 106

بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏28، ص: 373

یافاطِمَةَالزَّهْراءُ یابِنْتَ مُحَمَّد یاقُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ



یافاطِمَةَالزَّهْراءُ


یابِنْتَ مُحَمَّد


یاقُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ


یا سَیِّدَتَنااِنّاتَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْناوَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا

قاتلان مادر سادات




الإمام الجواد(علیه السلام):



 انجام دهنده ظلم، کمک دهنده ظلم و کسی که راضی به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.


کشف الغمّة، ج 2، ص 348

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

بسم الله الرحمن الرحیم

ای که نامت مایه ی کسب جلال و افتخار
هر کجا بردند از اسمت شود آنجا بهار
گه بوقت لیل گویم گاه به وقت النهار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

هر که نامت برد گردد دهانش خوشگوار
هر کجا رفتی بروید از قدومت لاله زار
از تولد من بگویم تا بوقت احتضار
لا فتی الا علی لا سیف ذوالفقار

کل عالم را تو مولا، صاحب جنت و نار
مصطفی را نفسی و هستی تو حق را شاهکار
رحم کن بر ما و بگذر ای شه با اقتدار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

در احد چون حمله کردی از یمین و از یسار
یک نفر بودی مقابل لشکر خصمت هزار
جبرئیل از قول حق میگفت با خود این شعار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

گاه خندق چون به یک ضربت بکردی آن شکار
گشت افضل من عباده عالمین کردگار
من چه گویم از مقامت ای شه شب زنده دار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

چون که بگرفتی به حلقه درب آن دژ آن جدار
از خدا کردی مدد از جای برکندی حصار
کل عالم گشت مبهوت یددت ای شهسوار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

در نجف هرگز نخوانم روضه ی آن با وقار
مصطفی را مادر و پشتت به مثله کوهسار
من غلط کردم بگفتم عفو کن ای شهریار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

لعن آن ملعون بگویم آن حمار بی بخار
چون که حقت را به ناحق غصب کرد آن نابکار
در نهانش گفت با خود آن پلشت مرده خوار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

هر که از حبت بگوید پس شود با اعتبار
آنکه خصمت را بگوید لعن، بس والاتبار
این دو را هر کس نگوید، مادرش زانیه کار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

آن که نامت را برد بی شک بگردد استوار
هر که چون از تو بگوید می شود آن ماندگار
از مرام و از جلالت مات هر دم روزگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

هر که می خواهد شود از مشکلاتش رستگار
هر کجا داریم مشکل در پی هر گیر و دار
با خلوص و با ادب گوییم کی پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

ماه و خورشید از پی ات گردند ای حق را مدار
جان خود را از برای حفظ دین کردی نثار
قدسیان خرسند از این، دین حق شد پایدار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

کرد آن حضرت عنایت بر من تقصیر کار
بر مزارت در نجف منت که کردی همجوار
این بود از معجزات آن شه دلدل سوار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

آرزو مندم بگیرم در ولایت من قرار
چون به خوان نعمتت من کاسه لیس و ریزه خوار
بر محب و بر عدوت فاش گویم این ذکار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

چون که آن ملعون بزد بر فرقت ای حق پایه دار
فزت گفتی و برفتی شیعه ات شد غصه دار
خاک بر کل دو عالم، گشت دنیا تیره، تار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

دلخوش و مشتاق آن وقتم که آید نوبهار
تکیه بر کعبه زده گوید منم ابن کرار
یا امیرالمومنین حیدر مدد مهدی بیار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

اسامی حضرت زهرا(سلام الله علیها) پرده ای از اسرار او



آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی:


اسامی حضرت زهرا(سلام الله علیها) پرده ای از اسرار او

کسی که اسمائش عند الله است، آیا مسمات مستقرش کجاست؟

 " لها تسعة أسماء عند الله ".

عندیت ملیک مقتدر قابل درک نیست.

از این روایت استفاده می شود:

 واضع اسما خود ذات قدوس خداست.

اما اسماء که هر یک بحر ی است :

 اول: فاطمه. فطم، قطع است.
تفسیر از امام ششم است:
 إنما - انما مفید حصر است -"
 إنما سمیت فاطمة فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها ".


دوم: صدیقه.
سوم: مبارکة.
این اسم در انجیل است.
مبارکه! چه برکتی؟!
حلم حسنی، شجاعت حسینی، عبادت سجاد، مآثر باقر، آثار جعفری، علوم کاظمی، حجج رضوی، جود تقوی، نقاوت نقوی، هیبت عسکری، آن کسی که تمام انبیا و مرسلین همه چشم در راه ظهور او هستند، او آخرین میوه معصوم این شجره طیبه است .

این است فاطمه .

" إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ ،فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ، إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ ".

محدثه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، زهرا، حوراء انسیه. هریک از این اسما شرحی دارد.

تنها انس نیست حوراء انسیه است، حوری است در پوشش انسان.

حوراء الانسیه .
 مبارکه. چه برکتی؟!

 صدفی که یازده گوهر دارد، یک گوهرش کسی است که خدا شیشه ای داد به دست او(صلی الله علیه وآله) که خون فرزند او را بگیرد، این خون را در قائمه عرش گذاشت، آن قائمه تا قیامت می لرزد. این هم برکت.



آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی: عطیه الهی، عطیه رسول الله

آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی:


عطیه الهی، عطیه رسول الله

نتیجه این شد که فاطمه صدفی است که حلم حسنی تا غیبت الهیه ولی عصر، همه گوهرهای این صدفند و این صدف اجر رسالت خاتم انبیا است.

این شمه ای از مقام صدیقه کبری است، همچو گوهری!

نتیجه: این مبدأ اما منتهی. منتهی این است:

رأی النبی فاطمه...
آمد به دیدن.
دخترش را دید اما با این وضع:
 لباس یک پوششی از پشم شتر.
 هم دستاس می کرد، هم فرزندش را شیر می داد.
 بعد که پیغمبر این منظره را دید، شروع کرد به اشک ریختن، جبرئیل نازل شد،

گفت:" یا رسول الله! وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ".

 فقه حدیث این است:

آنچه خدا عطیه کرد به خاتم، اثر آبله دست فاطمه بود.

 " وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ".

 بحث مفصل، پیشآمد بسیار مهم.

صاحب عزا ولی عصر صاحب الزمان.

سلسله بیانات اخلاقی حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) در شرح دعای مکارم الاخلاق


سلسله بیانات اخلاقی حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی) در شرح دعای مکارم الاخلاق

 

بسم الله الرحمن الرحیم


سخن ما درباره شرح دعای مکارم الاخلاق بود که از لسان مبارک امام سجاد علیه السلام صادر شده بود. امام علیه السلام در این فقره از دعا می‌فرمایند:

وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلَاقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ.[1]

تبیین معالی اخلاق

معالی اخلاق به معنای فضایل اخلاقی است که امام از خداوند درخواست می‌کند که این کمال اخلاقی را به ایشان عنایت فرماید؛ چرا که کمال اخلاقی، چیزی فراتر از وظایف یک انسان نسبت به دیگران است؛ به عنوان نمونه، گذشت از شخصی که به انسان بدی می کند یک مورد از این گونه فضایل است که نه تنها از بدی آن فرد صرف نظر ‌شود، بلکه این عمل را نادیده بگیرد و آن را اصلا ملاحظه نکند، به طوری که حتی در وجودش و در عملکردش نسبت به او هیچ اثری نگذارد؛ و با وجود اینکه می‌تواند به وسیله ارتکاب آن خطاها، آبروی چنین فردی را ببرد یا زندگی او خراب کند ولی اقدام به این کار نکند و در همه این جهات، مواظب باشد و بر آبروی افراد تحفظ کند.

آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نمونه معالی اخلاقی است

 مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، شخصیت خیلی والایی داشتند و زمان مرجعیت ایشان دارای اهمیتی فوق العاده است؛ چرا که مرجعیت ایشان بعد از قضایای مشروطیت بود و در زمان مشروطیت، مصیبت زیادی برای روحانیت اتفاق افتاد و در حالی که فردی مانند مرحوم آخوند خراسانی، بنیان‌گذار مشروطه بودند، ولی برخی افراد، در این قضیه وارد شدند و مردم را به سمت دیگری تحریک کردند تا جایی که خود مرحوم آخوند فرمودند که ما انگور را به امید سرکه شدن در خمره ریخیتم، ولی ندانستیم که تبدیل به شراب می‌شود؛ تا جایی که در این مشروطه فردی مانند آقای شیخ فضل الله نوری را اعدام کردند و پس از آن، افرادی به حکومت رسیدند که اصلا با دین و مذهب، دشمنی داشتند و حتی مجلس آن زمان هم در تصرف آنها بود و لذا، در قضایای مشروطه، چهره روحانیت، در ایران و عراق خیلی صدمه خورد و حتی بین خود روحانیت مانند مرحوم سید محمد کاظم یزدی و مرحوم آخوند خراسانی اختلاف ایجاد شد تا جایی که قبل از شهریور 1320 به گونه‌ای با روحانیت برخورد می‌شد که هر فردی که عمامه بر سرش بود، منکوب می‌گردید، ولی یکی از اشخاصی که پس از این وقایع، دوباره این قضیه را به سامان رساند و به شیعه و روحانیت و حوزه‌های شیعه، در زمان فردی مانند رضا خان عظمت داد، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی بود. ایشان در این شرایط، نه تنها حوزه نجف را اداره می‌کرد بلکه حتی حوزه قم را هم در نظر داشت.

   یکی از علمای بزرگ و از ائمه جماعت محترم تهران که البته از دنیا رفته، می‌فرمودند ما مریدی داشتیم که مقلد سید ابوالحسن بود و هرسال هم با ما حساب سال داشت و این فرد به قدری پولش زیاد بود که به خاطر ایشان، ما هر ساله به عراق می‌رفتیم تا خدمت مرحوم سید برسیم و سهم ایشان را تقدیمشان کنیم و قبض آن را هم بگیریم. ایشان می‌فرمود که در یک سالی که اوضاع مالی ما خیلی وخیم شده بود، همه پول این فرد را خرج کردیم و سهم سید را هم برایشان نبردیم. آن شخص نیز چند مرتبه به نزد ما آمد و وقتی که دید ما قبضی به او تحویل نمی‌دهیم خودش به عنوان زیارت، به عراق رفت و به نزد مرحوم سید رسید و ایشان هم او را می‌شناخت. آن شخص به جناب سید گفت که ما هر ساله امضا و مهری از طرف شما دریافت می‌کردیم ولی امسال این امضا به دستمان نرسید. ایشان نیز متوجه اصل مطلب شد و از این رو، ‌با لطائف الحیلی توانست مقدار آن مبلغ را از آن شخص بفهمد و همان را برای ایشان مهر کرد و به ایشان داد و به او گفت که من را ببخشید و من بابت این امر از شما عذر خواهی می‌کنم و خود شما نیز از طرف من، از حاج آقا هم عذر خواهی کنید؛ و اصلا به او نگفت که این آقا، هیچ پولی به من نداده است درحالی که اگر حتی یک کلمه در این مورد می‌گفت موقعیت و حیثیت این شخص در منطقه تهران از بین می‌رفت.

   این شخص هم به تهران آمد و پیش حاج آقا رسید و سلام سید و عذر خواهی سید را به او رساند و گفت مثل اینکه نتوانستند این قبض را به شما بدهند و سرشان شلوغ بوده است و لذا، قبض را به من دادند. این شخص نیز متوجه شد که مرید وی به نجف نزد خود سید رفته ولی جناب سید آبروی او را نبرده است.

   زمانی که در سال بعد این حاجی دوباره برای حساب سال خود آمد این آقا پول‌ها را به نجف خدمت سید برد ولی جناب سید هیچ تغییری نکرد و از آن قضیه هم هیچ نگفت و پولی که سهم من بود داد و حتی آن را بابت سال گذشته کم نکرد.  ایشان می‌فرمود سید ابوالحسن با بزرگواری و آقایی خود، درسی به من داد که تا آخر عمرم، به آن ملتزم ماندم که حتی یک ریال آن را حساب و کتاب ‌کنم و این فضیلت اخلاقی است که او را اداره کننده امور روحانیت قرار داد.

عنایت حضرت معصومه به حوزه علمیه

 همچنین، در زمان رضا خان که یکی از سخت ترین دوران های گذشته حوزه بود به طوری که امکاناتی وجود نداشت و با طلبه‌ها نیز بسیار بد رفتاری می‌شد، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، زعامت حوزه را بر عهده داشت و این شرایط به قدری بد بود که حتی اگر کسی برای ایشان وجوهات می‌برد تحت تعقیب قرار می‌گرفت و حتی خود ایشان هم در فشار عجیب و غریبی بود. مرحوم حاج آقا مرتضی حائری استاد بزرگوار ما و آقازاده ایشان نقل می‌فرمود که پدر ما مکرر به حرم حضرت معصومه می‌رفت و به ایشان متوسل می‌شد که شما این حوزه را حفظ کنید که در حال اضمحلال است؛ یعنی این حوزه به گونه‌ای بود که مرحوم آقای سلطانی که دایی بزرگوار ما و از اساتید حوزه بودند، می‌گفتند که در آن شرایط ما بیرون شهر می رفتیم و کمی با خود آذوغه می بردیم تا بتوانیم درس و بحثمان را ادامه بدهیم؛ و لطف حضرت فاطمه معصومه به این حوزه سبب شد که این رشته پاره نشود؛ و بدتر از وضع مرحوم حاج شیخ، وضع مراجع ثلاث یعنی مرحوم سیدصدرالدین صدر و مرحوم آقای سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آقای سید محمد حجت کوه کمره‌ای بود که این سه بزرگوار بعد از حاج شیخ افراد برجسته حوزه بودند و اداره  حوزه را بر عهده داشتند. حاج آقا رضا صدر نقل می‌کردند که در یک زمانی دیدم که مرحوم آقای صدر از حرم حضرت معصومه به منزل برگشت در حالی که هوا تاریک و نزدیک سحر بود و ایشان دائما در حال تفکر بود که فردا اول ماه و روز شهریه است و ما منتظر فرج هستیم که در این هنگام، درب خانه به صدا درآمد و من به خادم گفتم که اگر کسی از ما پول می‌خواهد راهش ندهید ولی او گفت که این فرد می گوید که من مسافری هستم و با خود آقا کاردارم. این فرد چمدانی در دستش بود و گفت که من در اصفهان هستم و مقداری پول داشتم و می‌خواستم چیزی برای فروش تهیه کنم ولی وقتی که از قم عبور می کردم، ناگهان به فکرم افتاد که امسال وجوهاتم را پرداخت نکرده‌ام و لذا برگشتم و الان در خدمت شما هستم و این پولها، وجوهات امسال من است. مرحوم آقا رضا صدر می‌فرمودند که وقتی ما این چمدان را باز کردیم دیدیم که به اندازه سه یا چهار ماه شهریه پدرمان در آن چمدان وجود دارد و این از  عنایات حضرت معصومه بوده است که به ذهن ایشان القا کرد که این حوزه را دریابد.

    بنابراین، این بزرگواران با آن خلوص و فضیلت های اخلاقی که داشتند از سید گرفته تا دیگران توانستند‌ حوزه را این گونه اداره کنند و ما باید این حوزه را قدر بدانیم و بدانیم که امروز بر روی چه بساط آماده‌ای نشسته‌ایم.

 در گذشته، سختی های زیادی را طلبه ها تحمل کردند و گرسنگی کشیدند و حتی برخی از بزرگان مثل محقق همدانی صاحب مصباح الفقیه گاه با پوست خربزه ارتزاق می‌کردند ولی با این همه مشکلات، حرکتشان بسیار متعالی بوده است.

حضرت معصومه (س) اوج معالی اخلاقی

  به هر حال ما اوج معالی اخلاق را در وجود مقدس حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می‌بینیم و بزرگان ما همیشه در مشکلات به سراغ این بانوی بزرگ می‌رفتند و مسائل خود را حل می‌کردند و ما نیز نباید هیچگاه از حضور در این حرم شریف و خواندن زیارت نامه ایشان غافل نشویم. ایشان تنها امام زاده‌ای است که زیارت نامه ماثور دارد و در فضیلتشان آمده است هر کسی که ایشان را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌شود و خداوند این سرزمین را به قدوم ایشان مبارک کرده است و این برکتی است که این سرزمین از قدیم ایام الایام داشته و پایگاه اساسی شیعه در این منطقه بوده است و امروز هم چنین خواهد بود و به عنایت الهی، بزرگترین حوزه دنیای اسلام در جوار ایشان شکل گرفته است و اینها همه از عظمت فاطمه معصومه  است.

توجه به زیارت حضرت معصومه (س)

   ما نباید در زیارت ایشان فقط به سلام از دور اکتفا کنیم بلکه باید به حرم برویم و زیارتنامه ایشان را با حضور قلب بخوانیم، تا مردم بفهمند که شخصیت فاطمه معصومه علیها السلام با دیگران تفاوت دارد.

بر مهاجمین به خانه وحی و قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها لعنت

السّلام علیکِ أیّتها الصّدّیقة الشّهیدة

دفاع امیر المومنین علی (علیه السلام) از همسرش و قصد کشتن .....

یکی از شبهاتی که جماعت دجالیه منحرف  برای رد عقیده شیعه مبنی بر حمله  لعین به خانه اهل بیت (علیهم السلام) و به تبع آن شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر اثر ضربه این ملعون مطرح می کنند این است که "چطور فاتح خیبر و کسی که جنگاوری و دلاورمردی او زبانزد خاص و عام بود اجازه داد شخص (بزدلی) همچون  لعین وغاصب دومی  همسرش را کتک بزند و در برابر او و یارانش سکوت کرد"

اینکه مخالفان و دشمنان شیعه چنین شبهاتی را مطرح کنند تعجبی نیست، تعجب و افسوس آنجاست که متاسفانه عده ای شیعه نما دانسته یا از روی بی اطلاعی چنین اراجیفی را مطرح کنند و وانمود کنند که این عمل امیرالمومنین (علیه السلام) به خاطر وحدت ! با قاتلین همسرش بوده است.

اما به راستی آیا امیر المومنین علی (علیه السلام) از همسرشان دفاع نکردند؟

پاسخ به نقل از کتاب سلیم این قیس هلالی:

فرد لعین وخبیث غاصب   به مردمی که در اطرافش بودند دستور داد هیزم جمع کنند، خودش نیز همراه آنان هیزم جمع کرد و آن را در اطراف خانه علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و فرزندانش قرار دادند.


آنگاه فرد لعین وخبیث غاصب  به گونه ای که علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بشنوند ندا کرد: به خدا سوگند باید از خانه خارج شده و با خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت کنی وگرنه تو را به آتش خواهم کشید.


فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای ....، (فرد لعین وخبیث غاصب)  ما را با تو چه کار؟


غاصب  لعین  گفت: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می کشیم.


حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: ای ...لعین آیا از خدا نمی ترسی و وارد خانه من می شوی؟


....غاصب لعین دست برنداشت و آتش خواست و با آن، درب خانه را به آتش کشید سپس در را فشار داد و وارد خانه شد.


در این هنگام فاطمه (سلام الله علیها) در مقابل او در آمد و فریاد کشید: یا أبتاه، یا رسول الله!


....غاصب لعین شمشیر را در حالی که غلاف بود بالا برد و با آن به پهلوی فاطمه (سلام الله علیها) زد و آن حضرت ناله زد: یا رسول الله!


....غاصب لعین ملعون اینبار تازیانه را بالا برد و با آن به بازوی حضرت زد و آن حضرت فریاد کشید:


یا رسول الله! ....غاصب لعین چه رفتار بدی با بازماندگانت کردند.


ناگهان علی (علیه السلام) از جا برخواست  و گریبان  ....غاصب لعین را گرفت و او را کشید و بر زمین زد و بر بینی او کوبید و گلویش را فشار داد و خواست او را به قتل برساند که سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سفارشی را که به او کرده بود به یاد آورد و فرمود:


ای پسر صحاک! سوگند به خدایی که محمد (صلی الله علیه و آله) را به سبب نبوّت گرامی داشت اگر نبود تقدیر خداوند که گذشته و اگر نبود عهدی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با من قرار داده می دانستی که نمی توانی وارد خانه من شوی.


....غاصب لعین کسی را برای درخواست کمک فرستاد و مردم هجوم آوردند و وارد خانه شدند و علی (علیه السلام) به سمت شمشیر خود هجوم برد. قنفذ چون خشم و ناراحتی علی (علیه السلام) را دید از ترس اینکه آن حضرت با شمشیر بیرون بیاید به سوی . ...غاصب لعین اولی ملعون   بازگشت.


 اولی ملعون   به قنفذ دستور داد: برگرد اگر علی (علیه السلام) بیرون آمد که هیچ و الّا به خانه اش هجوم ببرید و اگر مانع شد خانه اش را به آتش بکشید.


قنفذ ملعون بازگشت و به همراه اصحابش بدون اجازه و به زور وارد خانه شد. علی (علیه السلام) به طرف شمشیر خود خیز برداشت ولی آن ها زودتر به سراغ آن رفتند و با تعداد زیادشان او را محاصره کردند؛ عده ای از آنان شمشیر به دست به آن حضرت حمله ور شده و طنابی به گردنش انداختند. جلوی درب خانه فاطمه (سلام الله علیها) بین آن ها و علی (علیه السلام) قرار گرفت. قنفذ لعین با تازیانه چنان ضربه ای به فاطمه (سلام الله علیها) زد که هنگام وفات حضرت ضربه او مانند دستبندی بر بازوی حضرت نمایان بود، خدا قنفذ و .....(فرد لعین وخبیث غاصب)  را لعنت کند!


سپس علی (علیه السلام) را کشان کشان برده و به   اولی ملعون   لعین رساندند، در این حال .....(فرد لعین وخبیث غاصب)    با شمشیر بالای سر او ایستاده بود و خالد بن ولید و ابوعبیده بن جرّاح و بشیر بن سعد و سایر مردم با سلاح های خود اطراف   اولی ملعون را گرفته بودند ...

سلمان گفت: وقتی که علی (علیه السلام) را به سوی  اولی ملعون می کشیدند آن حضرت چنین می فرمود:

به خدا سوگند اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می فهمیدید که هرگز نمی توانستید بر این کار دست بیابید.

به خدا قسم از این با شما جهاد می کنم خود را سرزنش نمی کنم و اگر چهل مرد برایم فراهم می شد جمع شما را متفرق می کردم  ولی خداوند لعنت کند اقوامی که با من بیعت کردند و سپس مرا تنها گذاشتند ...


کتاب سلیم بن قیس هلالی (اسرار آل محمد)، تحقیق محمد باقر الأنصاری الزنجانی ، نشر الهادی، صفحه ۱۴۸ـ۱۵۲


الا لعنةالله علی القوم الظالمین مشکل اساسی شهادت مادری است که حجت الحجج است ، سرالله است ، کوثر است ، و تمام خوبیهاست.




بدانید این را که من هرگز نمیگویم مشکل اصلی آن خانهء مقدس ، همین رنجها و  بلاهاست...


مشکل اساسی شهادت مادری است که حجت الحجج است ، سرالله است ، کوثر است ، و تمام خوبیهاست.

، اما نه بلدم این بلا را به تعبیر و بیان بند کنم و نه اصلا می شود آن را درک کرد...


ناچار از دخترکانی سخن می گویم که صبح آن روز برای دیدن مادر همه جای خانه را گشتند.. اما نیافتند. آنگاه در و دیوار را گشتند، از مادر هیچ نشانه ای نجستند، حتی پیراهنهایش را..


اگر ام کلثوم میخ سرخفام درب خانه را نفهمد اما درب نیم سوخته را ، واینهمه هیزم پراکنده را می فهمد..


الا لعنةالله علی القوم الظالمین


نگویم که کوچه و طاغوت و دیدن نامرد... سیلی.. گوشوار... و حسن قدش نمی رسید... و ...



مشکل مولا یک پیرهن و یک بانو بود؛

یک پیراهن بود و به سادگی می شد پنهانش کرد .

بانو هم یک نفر بود و می شد از پیراهن دورش داشت.


بعد از خاکسپاری دلبندش،_ حضرت بانو را می گویم_ چه کسی پیراهنهای فاطمه را از دیرس علی دور کند؟

وجب به وجب خانه برایش مثل همان پیراهن است برای بانو.


اصلا همینکه دخترکان یتیم را ببیند_زینب و ام کلثوم را میکویم_ تمام تن و روان مولا می لرزد ، وای وای وای اگر زینب شیرین زبان چهارساله بخواهد برای پدر کاری کند!


بروبد، بشوید، خانه داری کند. چه صبری داشت مولا که می دید و تاب می آورد!

به قدر ده ها پیراهن،  جانکاه و طاقتسوز بود! جاروی خانهء مولا از ام کلثوم قدبلندتر بود!

زینب مگر میتواند دستاس وآسیاب خانه را  بگرداند؟

آندم که زینب به خواهرش _که احتمالا تازه به زبان افتاده وبرخی کلمات را میتواند بگوید_ روشهای خانه داری را آموزش می داد...


از پسرها هیچ نگویم.


نگویم که کوچه و طاغوت و دیدن نامرد... سیلی.. گوشوار...  و حسن قدش نمی رسید... و ...


این مرد علی ابن ابی طالب _علیه السلام_ بود



تصور کنید شخصی را که تمام مردم شهر وامدار اویند، اما در فاصله چندروز، بی جرم و بی جنایت، یکباره مردم از او روی بگردانند. این مرد علی ابن ابی طالب _علیه السلام_ بود.


این مرد در عزلت غربت خویش و در میانه خانواده اش عزادار شهادت عزیزترین عزیزانش بود.


همین که همسرش را می دید غمی سنگین بر دلش می نشینند وبا خوشه های خشم وغم، گلوگیرش می شوند...



   فرموده بود: "پیامبر را در پیراهنش غسل دادم.

برای همین است که فاطمه می گفت: پیراهن را به من نشان بده .

نشانش که می دادم، آن را می بویید و بیهوش می شد. من هم ناچار وقتی این صحنه را دیدم پیراهن را پنهان کردم".


[بحارالانوار، ج 43، ص 157]


چه چاره کند مولا؟ جز پنهان کردن پیراهن، مگر می توانست کاری دیگر کند.  بانوی مهربان دلبستهء حضرت پدر بود. ام ابیهایش می فرمود؛ یعنی "مادر باباش" .


سرای پر از مهرشان ماتمسرا، غمکده، بیت الحزن بود.

یک نفر بود پشت در اما . . . چهل نفر میزدند مادر را



پشت در میزدند مادر را

بی خبر میزدند مادر را


یک نفر بود پشت در اما . . .
چهل نفر میزدند مادر را


کوچه ی ما پر از اراذل شد
در گذر میزدند مادر را


عده ای با قلاف ، با کینه
انقدر میزدند مادر را


تا که دستش به مرتضی نرسد
بیشتر میزدند مادر را


هر که از ره رسید او را زد
رهگذر میزدند مادر را


مرد جنگی یقین سپر دارد
بی سپر میزدند مادر را


پیش رویم زدند آفا را
پشت سر میزدند مادر را

مرثیه_حضرت_زهرا _سلام_ الله_ علیها





رد خونست که بر پیکر این در مانده
مثل زخمی که روی بال کبوتر مانده
لرز سختیست که بر زانوی حیدر مانده
گرد و خاکست که بر چادر مادر مانده

غم عالم به سرم ریخت ،امان از کوچه
همه ی بال و پرم ریخت ، امان از کوچه

آنقدر سوخته که چادرش از سر افتاد
دست بر شانه ی من بود که مادر افتاد
بضعه افتاد ، همه جان پیمبر افتاد
دردسر بود که در خانه ى ما شر افتاد

گره افتاده به این کار،امان از کوچه
خم شده حیدر کرار ، امان از کوچه

مانده خاکستر در ، روی پر و بال اما
مانده در گوش من آن شورش و جنجال اما
یاد آن قد خم و آن تن بی حال اما
چادری که شده در معرکه پا مال اما

بدتر این بود نه با پا ، که با سر افتاد
تا به روی کمر مادر من در افتاد

مانده نجوای شب و روز منو این کوچه
مانده این آه جگر سوز من و این کوچه
آتش و دود غم افروز من و این کوچه
حسرت مادر دیروز من و این کوچه

تکه تکه شده ام ، قحطی مرگست خدا
میکشد آه مرا ، کوچه جدا ، مرگ جدا

آسیابست که امروز سرش خلوت شد
یا تنوری که برایش غم نان حسرت شد
گریه در روزن چشمان همه دعوت شد
بوی مادر به لباس تن من عادت شد

سخت تر میگذرد ثانیه ها بی مادر
شده دلگیر همه خانه ى ما بی مادر

هیچ داغی بجز این داغ مرا پیر نکرد
بین موهای حسن این همه تأثیر نکرد
یل خیبر شکنی را نه زمین گیر نکرد
گریه چشمان مرا از غم تو سیر نکرد

آن سه تا بانی دردند ، امان از کوچه
چه جفاها که نکردند ، امان از کوچه

اللهم عجل لولیک الغریب الفرج

امیرالمومنین __علیه السلام__ به خواست پیامبر اکرم __صلی الله علیه وآله__ در حوادث سقیفه دست به شمشیر نبرد



اگر رسول الله __ صلی الله علیه وآله__ زنده میبود ، اگر در مسجد  و در کنار اصحاب نشسته میبود، و در این میانه نوه اش حضرت حسن مجتبی دوان دوان می آمد و میگفت که وسط کوچه عمر به صورت مادرم سیلی زد و نقش زمین شد و گوشواره اش پاره شد ، در آن صورت آن حضرت چه میکرد؟[ادامه ندهید .تصور کنید صحنه را.[



حال اگر در میان آن جمع ،خودِ امییرالمومنین _علیه السلام__ هم حضور داشت چه میکرد؟


 [باز هم باید تصورش کنید] بی شک ،چون برای خانه نشینی عهدی با پیامبر نبسته چنان از جا می جهید که گویی ابالفضل از خواهرش مددخواهی شنیده باشد، یا انگار کنید علی اکبر به یاری عمو رفته باشد. انگار است. ادامه دهم؟

 ادامه می دهم: و مولا در کوچه به آن مرد درازِ تشنه قدرت چنان ضربتی میزد [ فقط یک ضربت و نه بیشتر ] که ملایک از حیرت ذکر تسبیح وتهلیل و تکبیرشان یادشان میرفت و اصلا مردم آن زمان __برای اولین و آخرین بار__ ، مثل مردم هزار و چهاصد سال بعدشان ، با پدیدهء "چسباندن عکسی دومتری  بر دیوار"  آشنا می شدند



   امیرالمومنین __علیه السلام__ به خواست پیامبر اکرم __صلی الله علیه وآله__   در حوادث سقیفه دست به شمشیر نبرد و صبر کرد و این صبر شگفت ناکترین جهاد آن حضرت بوده است.


قاتلان بی دشنه ، وقتی که گروهی ستمگر پیامبران را می کشتند



انگار نمی شود عدالت خدا را فریب داد. در یک حادثهء مهم ،که خدا میخواهد همگان را بیازماید، نمی توان خود را کنار کشید.
    وقتی که گروهی ستمگر پیامبران را می کشتند، در این میانه چند گروه قابل تصورند:
1.قاتلان ستمگر،
2.مقتولان بی گناه که پیامبران خدایند،
3.تماشاگرانی که بر دو نوع اند:
نوع اول: دلهایشان با قاتلان است ،یا بی طر ف و بی نظرند،  و در قتل انبیا همکاری نمی کردند
نوع دوم: دلهایشان با مقتولان است اما دفاع و یاری نمی کنند.

گرانیگاه سخن و اصل مطلب از اینجا شروع می شود:  تماشاگران نوع اول که دستهاشان به خون انبیا و بی گناهان ومظلومان آلوده نشده ، چون از عمل ظالمانه راضی اند یا بی طرف اند، در حکم قاتلان به شمار می آیند و با قاتلان ستمگر در یک ردیف اند.
دقت بفرمایید : صریح و بی تردید ، این نکتهء مهم روشن می شود که آنها چون از عمل ظالمان بیزاری و برائت نمی جویند ،در حکم قاتل اند ودر قیامت با قاتلان یک جا هستند. یعنی راهی جز تبری جستن از ستمکاران نداریم.
اکنون برای اثبات این نکتهء بسیار مهم به قرآن وتفسیر امام معصوم استناد می کنیم:

   عن أبی عبد الله _علیه السلام_  قال لما نزلت هذه الآیة .. 《ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَیۡنَآ أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ یَأۡتِیَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡکُلُهُ ٱلنَّارُۗ قُلۡ قَدۡ جَآءَکُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِی بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِی قُلۡتُمۡ فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ..》و قد علم أن قالوا..و الله ما قتلنا و لا شهدنا ، قال و انما قیل لهم ابرؤوا ممن قتلهم ، فأبوا

  در بارهء گروهی از یهود است  که می گویند ما در قتل انبیای گذشته دخالتی نداشتیم ، اما قرآن ما را قاتلان انبیاء معرفی می کند ؛ [چرا چنین است؟] امام فرمود خداوند آنان را قاتلان انبیای گذشته معرفی می کند ، چون وقتی به آنها گفته میشد از قاتلان اصلی بیزاری و برائت جویید ، خودداری می کردند...


فاطمه _سلام الله علیها_ راز بزرگ خداست.



فاطمه _سلام الله علیها_ راز بزرگ خداست. حجت خداست بر ائمه. علت وجودی پیامبر وامیرالمؤمنین _سلام الله علیهما_ است. اسوه امام است به گاه ظهور، و راز نامکشوف خداست. جبت و طاغوت او را کشتند.با آتشش آزردند. با یورشی که به خانه اش بردند ، او را مجروح و شهید کردند. جنینش را سقط کردند.
اگر ابوبکر وعمر را تبرئه می کنی، اگر در دلهاشان اندکی ایمان میدانی ، اگر درنشر دین کوچکترین اثری برایشان قائلی، اگر نادم و تائب می شماری، اگر کوچکترین ارزشی برایشان قائلی، کوچکترین حد قابل تصور، ... و اگر از آنها بیزاری و برائت نجویی، و اگر نفرت مدام و خشم ناتمام را در دل نداشته باشی، در شمار همان قاتلان خواهی بود، و این سخن را خدا در قرآن گفته و امام معصوم تفسیر فرموده است. نمی گویم مبادا از اهل سقیفه باشی! نه ، نه ، می گویم مبادا نام شیعه را بر خود نهاده ای و مع ذلک از قاتلان حضرت مادر ، فاطمهء زهرا _سلام الله علیها_ دمادم برائت نجویی! نگران اینم ... خود را دریابیم.
مواظب باشیم در کدام صف بایستیم.

آیت_الله_وحید_خراسان اثر یک آه صدیقه کبری سلام الله علیها بر عالم هستی




آیت_الله_وحید_خراسان


اثر یک آه صدیقه کبری سلام الله علیها بر عالم هستی (بیان گوشه ای از عظمت مقام زهرای اطهر سلام الله علیها)