تو را ندیده ام
نه در کارت پستال های شب های ژانویه
نه در حریم مقدّس سن پیرو
تندیس محزونی از مریم
من سال ها زانو زده ام
مقابل کتاب های تاریخ
خیره به چشم های خیس مادرم
که دخیل بسته است
به آینه هایی که هرگز
تصویر تو را به چشم هایم نتاباند
اعمال و دعاى روز مباهله
روز بیست و چهارم بنابر اَشْهر روزى است که مُباهَلَه کرد رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصاراى نجران و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤ منین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبرى را اهل بیتى بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد پس حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله چون نگاه نصارى بر ایشان افتاد و حقّیّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعاى مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در حال رکوع انگشترى خود را به سائل داد و آیه اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ در شانش نازل شد و بالجمله این روز روز شریفى است و در آن چند عمل وارد است :
اوّل : غسل
دوّم : روزه
سوّم : دو رکعت نماز و آن مثل روز عید غدیر است در وقت و کیفیّت و ثواب و آیة الکرسى که در نماز مباهله است تا هُمْ فیها خالِدُونَ است
چهارم : خواندن دعاى مباهله که شبیه به دعاى سحرهاى ماه رمضان است و شیخ و سیّد هر دو نقل کرده اند لکن مابین روایات آن دو بزرگوار اختلاف کثیر است و من اختیار مى کنم روایت شیخ را در مصباح فرموده دعاء روز مباهله روایت شده با فضیلت آن از حضرت صادق علیه السلام مى گویى :
مدینه اولین باری است که
میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت
میهمان ناآشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان
صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند،
زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات
را بر لباسهای خود نصب کردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند،
همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا
از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان
و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی
میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به
میهمانان بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی
علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان
پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر
را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و
آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به
دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.» ادامه مطلب ...
ترجمه منظوم آیه مباهله
به دستــــور پــــروردگــــار جـــــــــلال | بود خـــــلقت عیسی انــــدر مثـــــال |
چــــــو آدم که او را زخــــــــاک آفریــد | که چون گفت شو، ناگهان شد پدید |
پس از این هر آن کس که ورزد جلال | کـــه در بـاب عیسی بود آن مقـــــال |
کنـون چون به وحـــــــی یگانــــه خدا | شـــدی آگه از حــالش ای مصطفـــی |
بـــــگو پس بیـــایند تا ایــــن زمـــــان | همــــــه گـــــرد آییم دریــــک مـــــکان |
به همــــراه انفــــاس و اطفــــال و زن | تبـــــاهــل نمــــاییـم ای انـجمـــــــن |
نمـــــــاییـم نفـــــــرین بر یــکدیـــــــگر | بـــه درگـــاه پروردگـــار بشــــر |
کـه ناراست گــــو را به خشــــم خــدا | نمـــاییم با این عمــــل مبتــــلا |
تفسیر آیه مباهله
پدید آورنده : ابوالفتوح رازی ، صفحه 13
«فَمَن جآجَّکَ فیهِ مِن بَعد ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا ندعوا ... هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسید، [باز] کسانی با تو به مُجاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنانِ خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
چون رسول صلی الله علیه و آله وسلم مکه بگشاد و اسلام منتشر شد و سلطانِ حجَتِ رسول قاهر گشت بر کافران؛ وُفود (گروه ها) آمدن گرفتند به نزدیک رسول صلی الله علیه و آله وسلم . بهری (گروهی) اسلام می آوردند و بهری امان می طلبیدند.
در جمله ی وفود، وَفْد (گروه) نجران بود. عصر در مدینه آمدند. جامه های دیبا پوشیده و صلیب ها در گردن افکنده. جهودان بیامدند و با ایشان مناظره کردند و ایشان را گفتند: شما بر هیچ نه آید. (شما باطل هستید)
پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران کشورهای جهان مکاتبه کرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.
« به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»
نمایندگان پیامبراکرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مرکب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشکیل داد که وارد مدینه شوند و از نزدیک با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار کنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.
نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افکار پرداختند و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، که در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی کند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.
فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجک فیه من بعد ما جاء ک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء کم و نساء نا و نساء کم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین."( آل عمران/61)
هرگاه بعد از علم و دانشی که(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.
«همانا مثل خلقت عیسی از جانب خداوند همانند خلقت آدم ابوالبشر است که خدا او را از خاک بساخت، سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش. هماندم چنان گشت. سخن حق همانست که از جانب خداوند به تو رسید مبادا که هیچگاه در آن شک و ریب کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدای نیست و خداست که بر همه کار توانا و به همه حقایق داناست. (سوره آل عمران، 59-61)
پذیرش ادیان و قبول اندیشه الهی به عنوان آنچه که آدمی را از سردر گمیهای پیچدرپیچ زندگی میرهاند و به سوی آگاهی رهایی بخش رهنمون میکند هیچگاه از سوی پیامبران و امامان و نایبان آنها به اجبار نبوده است و انتخاب زندگی در روشنی و سفیدی و یا در وجه مقابل آن تاریکی و ظلمت به انتخاب خود انسان وابسته است. اینگونه است که مسئولیت تمامی اعمال آدمی و چگونگی حیات آینده را مستقیماً خود فرد مشخص کرده و دورنمای لحظات آینده برای هر کسی از چگونگی رفتارها و ایده آلهایش در زمان حال مشخص میشود.
در پذیرش عقاید دینی آدمیان هیچگاه به تقلید و پذیرش بدون قید و شرط تشویق نشده بلکه همواره خطاب رسولان الهی به مردم برای اینکه راه و رسم پیشین زندگیشان را تغییر دهند و پا در مسیر بهتر و متعالیتری بگذارند رجوع به عقل و دلشان است، یعنی دو ابزاری که صدای بیدار و آگاهی درون صادق انسان به حساب آمده که اگر ابراز وجودشان محدود به نیازهای گذرای آدمی نگردد میتوانند حرکت آدمی را در جهت درست تا رسیدن به مقصد هدایت کنند که عبور از دقایق ناپایدار زندگی و رسیدن به نهایتی هر چند اندک برای انسان ارمغان آورنده آرامشی ماندگار است.
با نگاه و تعمق به تاریخ حیات انسانها و نخستین اندیشهورزیهای ابتداییشان میتوان به روشنی دریافت که انسان از زمانی که چشم به روی جهان گوناگونیها میگشاید و سعی میکند تا حضور خودش را به اثبات و نیازهای زندگیاش را مرتفع کند هیچگاه خودش را تنها و محصور نمیداند بلکه به شکلی ذاتی خویشتن را وابسته به نیرویی مافوق تصور همه چیز میداند که بیاختیار به او وابسته است و بودنش را در پرتو اشارات نادیدنی او درک میکند که به سوی کمال در حرکتی مداوم است و عقل و دل آدمی هم وجود این ذات بیمنتها را مدام به انسان یادآوری میکنند. ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
تقدم دیگران بر خویش |
||
«... وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ...» [1]
«... دیگران را بر خویش مقدم می دارند هر چند که خود نیازمندتر باشند...» مردی به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید و از گرسنگی شکایت نمود. حضرت او را به خانۀ همسرانش راهنمایی کرد؛ ولی آنها در جواب مرد گفتند: چیزی جز آب نداریم. پس حضرت فرمود: چه کسی این مرد را امشب میهمان می کند؟ علی علیه السلام فرمود: من، ای رسول خدا! پس علی علیه السلام به نزد فاطمه سلام الله علیها آمد و ماجرا را با او در میان نهاد. فاطمه سلام الله علیها فرمود: چیزی جز خوراک بچه ها در خانه نداریم؛ ولی من آن را برای میهمان آماده می کنم. آنگاه علی علیه السلام فرمود: شما بچه ها را بخوابانید و من چراغ را برای میهمان روشن می کنم. زهرا سلام الله علیها اینچنین نموده و میهمان شام را تناول نمود. صبحگاه که شد این آیه از جانب خدای رحمان در شأن آنها فرود آمد. [2] ابن عباس درباره این آیه گوید: این آیه درباره علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نازل گردیده است. [3] |
||
|
||
[1] سوره حشر/ آیه 9
[2] حسکانی/شواهد التنزیل/ج 2/ص 246 [3] همان/ ج 2/ص 742 |
||
«آیه تطهیر سند معصومیت اهل بیت علیه السلام
آیه شریفه « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » [احزاب/33] ؛ خدا می خواهد پلیدی را از شما دورکند و شما را چنان که باید پاک دارد
از آیات محکم کلامالله مجید است که علاوه بر روایات فراوان شیعه، به گواهی احادیث بیشمار منقول از طریق اهل سنت نیز در شأن پنج تن آل عبا نازل شده است . این آیه روشن الهی که به « آیه تطهیر» نامبردار است، حقیقت انسانهای والایی را ترسیم میکند که با گذر از عوامل مادی و خاکی، به عالیترین مرزهای عصمت و طهارت دست یافته،گوهر انسانیت را تنها به بهای رضوان الهی و خشنودی خداوند معامله کردند ؛ به گونهای که اگر فضیلت و تقوای همه انسان ها یک جا جمع شود،قطرهای در برابر دریای بیکران فضائل آنها بیش نخواهد بود. اینان همان مفسران حقیقی کلامالهیاند که در بیان منزلت رفیع و جایگاه بس بلندشان فرمود:« إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَّکْنُونٍ لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ » [ 79ـ78] .
این آیه در سوره احزاب و در ضمن آیهای قرار دارد که خطاب صدر آیه متوجه زنان پیامبر است و همین امر سبب گردیده است برخی به القای شبهه پرداخته، نزول آن را در شأن اهل بیت انکار کنند یا زنان پیامبر را نیز در زمره آنان قرار دهند. اصل آیه چنین است:
« وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ؛ و درخانههایتان قرار و آرام گیرند و همانند زینت نمایی روزگار جاهلیت پیشین زینت نمایی نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و از خداوند و پیامبر اطاعت نمایید . همانا خداوند میخواهد که از شما اهل بیت هر پلیدی [احتمالی و شبهه] را بزداید و چنان که شاید و باید پاکیزه بدارد.»2
برخورد کریمانه (2)
در تاریخ آمده است: «مردى از
شامیان متعصب امام حسن مجتبى علیه السلام را سوار بر مرکب دید.
بدو نزدیک شد و او را دشنام داد و لعن نمود و چون از دشنام
دادن بازماند، امام حسن علیه السلام در حالى که لبخندى بر لب
داشتند، به مرد شامى سلام کرده و فرمودند: اى پیرمرد، گمان
مى کنم غریب باشى و مرا با دیگرى به اشتباه گرفته ى. اگر
درخواستى داشته باشى به تو مى دهیم، اگر راه گم کرده اى،
راهنمایى مى نماییم، بارى داشته باشى آن را بر دوش مى کشیم،
اگر گرسنه اى سیرت مى کنیم، تنپوش نداشته باشى تو را
مى پوشانیم، نیازمند باشى بى نیازت مى نماییم و اگر از خانه و
کاشانه ات رانده شده باشى پناهت مى دهیم. شایسته است تا هنگام
بازگشت به شهر و دیار خود، میهمان ما باشى، چه اینکه خانهاى
فراخ و مالى فراوان داریم و این [پیشنهاد] براى تو پربارتر
است.
مرد شامى با شنیدن سخنان امام حسن علیه السلام بىاختیار گریه
کرد، سپس گفت: گواهى مى دهم که تو خلیفه [برگزیده] خدا در زمین
او هستى و خدا نیکتر مى داند رسالت خود را در کجا [به ودیعت]
نهد. [بدان که] تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا نزد من بودید و
اینک بهترین خلق خدا نزد من هستید.
آنگاه مرکب خود را به سوى [خانه] حضرت مجتبى علیه السلام
گرداند و پس از آنکه مدتى میهمان آن بزرگوار بود، با اعتقاد
کامل خانه حضرتش را ترک گفت».(1)
1) ابن شهرآشوب، المناقب، ج ،ص 19.
شفای دیده آیة الله بروجردی! و گل پای زوار بقیع |
این فقیه متبحر، آیت الله بروجردی، که اینجا خوابیده، این مرد، در اواخر عمرش با آن سن پیری، مطالعه می کرد دقیق ترین خطوط را. بعد قصه خودش را نقل کرد، گفت: چشم من به یک دردی مبتلا شد، معالجه هر چه کردم اثر نکرد، رفتم برای تشرف به عتبات، به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم، در آنجایی که من سوار بودم، این زوار پیاده، که قاصد زیارت سیدالشهداء بودند، سوار شدند.
یکی از اینها خوابیده بود، من از آن گـِل بین انگشتهای پای این شخص، یک کمی برداشتم، به هر دو چشم مجروحم مالیدم، به مجرد اینکه آن گـِل را مالیدم، درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم، این معرفت این فقیه متبحّر است.
اگر آنها این معرفت را ندارند که بفهمند گـِل پای زوّار قبر این خاندان، گـِل پای زوّار قبرشان می شود شفای درد بی درمان، آن وقت پای برهنه به بقیع بروی با حفظ الصحة مخالف است؟ اگر معرفت مثل این فحل علم را هم نداری، جوراب را پا کن، اما کفشها را دربیار، آنجا می دانی چه خبر است؟ آنجا جائی است که (ذلک و من یعظم شعائر الله). آن قدرِ متیقن از شعائر الهیّه آن چهار قبر است، تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است،آنها که پا برهنه اند در بقیع، تقوای دلشان در عملشان مجسّم است.
اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند، حرمت بقیع را نگه دارند، به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند، باید همه پا برهنه آنجا بروند تا به کوریِِ چشم آنها که این قبور را خواستند از میان ببرند، روشن بشود که عظمت در حدّی است که سر از پا در این حرم شناخته نمی شود.
تو را ندیده ام
نه در کارت پستال های شب های ژانویه
نه در حریم مقدّس سن پیرو
تندیس محزونی از مریم
من سال ها زانو زده ام
مقابل کتاب های تاریخ
خیره به چشم های خیس مادرم
که دخیل بسته است
به آینه هایی که هرگز
تصویر تو را به چشم هایم نتاباند