ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مبادا روزگاری بشود که این جمله بر ما منطبق بشود: والمقصر فی حقکم زاهق.
آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی:
قطب الدین راوندی ، عَلَم اَلاعلام ، مُعظّم عِندَ العامة و الخاصّه نقل می کند. مختصر این است:
متوکّل از هندوستان یک شعبده باز را احضار کرد. چون هند مرکز علوم غریبه
بود ، آیا چه خبر است که او این جور بیچاره می شود؛ از هندوستان ، آن هم با
آن قدرت، با آن ثروت ، مهمترین فنّان علوم غریبه را به سامره می آورد. بعد
با او قرار می گذارد: من از تو یک مطلب می خواهم ، خزینه هم باز شده ، آن
مطلب این است که علی بن محمد را پیش مردم خجل کنی .
این فحل هندی گفت: مجلسی بیارا، سفره ای بینداز ، بر سر آن سفره گرده های نان بگذار ، او را هم بیاور ، مرا پهلوی او بنشان .
تمام زُعمای قوم، رجال حکومت عباسی ، همه جمع . خاقان، علما، وزرا . مجلس
آراسته شد، سفره انداخت، دستور مشعبد را اجرا کرد ؛ امام را پهلوی او
نشاند.
بعد که هنگام غذا شد حضرت دست دراز کرد به گرده نان، نان پرید. قدرت، این
قدر بود. به گرده نان دوم دست دراز کرد، نان پرید. به گرده نان سوم دست
دراز کرد، نان پرید . نص کلام قطب از حاجب متوکل این است: فتضاحک القوم ،
مقصد حاصل شد. فتضاحک القوم؛ همه قوم به خنده افتادند که این جور امام دهم
منفعل شد.
در این هنگام وأمره إلیکم، صبر کرد تا او تمام هنرش را نشان بدهد، بعد که همه نشان داده شد ، نوبت رسید به تمسخر قوم،
متوکّل تکیه داده بود به متکأی، بر آن تکیه گاه یک نقش شیر بود. حضرت دست
گذاشت روی همان نقش. یک کلمه گفت: خُذهُ ، بگیر او را ، یک مرتبه شیری
پرید. دیگر مجلسی نماند و همه چیز به هم ریخت. بلعید مشعبد را، آمد مقابل
حضرت، اشاره کرد، برگشت به متکأ .
آن حضرت کاری کرد که موسی بن عمران نکرد. موسی عصا را انداخت، سحر سحره را
بلعید اما عصای موسی جسم بود ، حجم داشت ، ابعاد ثلاثه داشته ، قدرت الهی
را که نشان داد، موسی و عیسی و همه باید تماشا کنند.
نقش و رنگ و... آن هم نقش پرده ، خورد این بدن را ، برگشت به همان جا ، باز
شد نقش ، این یعنی چه؟ یعنی کلید وجود و عدم ، در دست علی بن محمد است .
این است: وأمره إلیکم وأمره إلیکم ؛ إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ
شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ .
وظیفه فرد فرد شما این است که این مقام را بشناسید، به مردم بشناسانید،
مبادا روزگاری بشود که این جمله بر ما منطبق بشود: والمقصر فی حقکم زاهق.
ابوهاشم جعفری می گوید:همراه امام هادی(علیه السلام) به بیرون شهر سامرا رفته بودیم.
امام روی زمین نشسته بود و من نیز مقابلش نشسته بودم.
در حین صحبت، من از تنگدستی و گرفتاریام به امام هادی (علیه السلام) شکایت کردم.
در این هنگام، امام دست خود را به سمت شنهای بیابان برد و یک مشت از آنها را به من داد و فرمودند:
«ای ابو هاشم، با اینها در زندگیت گشایش ایجاد کن و آنچه را میبینی به کسی مگو.»
شن ها را پنهان کردم و وقتی به شهر برگشتم،
دیدم آنچه از امام گرفتهام شن نیست.
طلاهای سرخ رنگی است که همانند آتش فروزان میدرخشد.
طلاسازی را به خانه آوردم و به او گفتم:
(برایم این طلاها را قالب بگیر.».)
او به من گفت:«من طلایی بهتر از این ندیدهام.
از این عجیب تر ندیدهام که طلا به صورت دانههای شن باشد. از کجا آورده ای؟
بحارالانوار، ج 50، ص 138، شماره 22
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
از حقوق مهمان است که تا دَمِ در، با او بروى و بدرقه اش کنى
عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد 2، صفحه7
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند :
براى عزاى امام هادى،جد امام زمان و نوه امام رضا علیه السلام چه کرده ایم!
مواظب باشیم به بهانه شادى عید حرمت آقا امام هادى هتک نشود!
امشب و فردا شب عزادریم
حسادت نابود کنندهی خوبیهاست
سوم رجب سالروز شهادت حضرت امام هادی سلام الله علیه
را به محضر مقدس حضرت ولیعصر عجل الله فرجه تسلیت عرض میکنیم
از آنجایی که در عصر حیات مبارک حضرت امام هــادی علیهالسلام، فرقههای ضاله فراوانی پدیدار شدند، وظیفهی امامت اقتضا میکرد
در هر فرصتی که برای حضرت ایجاد میشد، مردم جاهل را از ضلالت به سوی هدایت راهنمایی کنند.
به عنوان نمونه در آن زمان سعید بن سهل بصری مذهب واقفی را در پیش گرفته
بود و در پذیرش امامت حضرت امام کاظم علیهالسلام متوقف شده بود.
روزی حضرت به او فرمودند: تا کی میخواهی در این خوابات باقی بمانی، وقتاش نشده از این خواب بیدار شوی؟
در منابع تاریخی آمده که این جملهی برآمده از دل امام سلام الله علیه در فکر و ذهن او تاثیر کرد و به مذهب حق و هدایت بازگشت.
از جلسات " به سوی معرفت "
آیت الله یثـربی مدظله