هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در شهادت امام مجتبی سلام الله علیه


بیانات حضرت آیت الله علوی بروجردی در شهادت امام مجتبی سلام الله علیه

بسم الله الرحمن الرحیم

اهمیت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام از ولادت امام کاظم علیه السلام بیشتر است

  ما در آستانه شهادت وجود مقدس امام مجتبی علیه السلام هستیم؛ هر چند که رادیو، تلویزیون و دستگاه‌های اجرایی، در روز هفتم صفر، ولادت امام کاظم علیه السلام را جشن می‌گیرند؛ البته ولادت ایشان نیز بنا بر قولی در این روز بوده است؛ اما شهادت امام مجتبی علیه السلام در روز هفتم صفر، از احتمال بیست و هشتم قوی‌تر است. فلذا همیشه در حوزه‌ علمیه قم شهادت امام مجتبی علیه السلام بر ولادت مقدم بوده است. همچنین در عراق و بلاد عربی، فقط هفتم صفر را به عنوان شهادت امام مجتبی علیه السلام مراسم می‌گیرند و روز بیست و هشتم را اصلا شهادت امام مجتبی علیه السلام به شمار نمی‌آورند.

    قبلا، از زمان مرحوم حاج شیخ و زمان آقای بروجردی نیز در حوزه‌های علمیه ایران همین گونه بوده است و درس‌ها در روز هفتم صفر تعطیل بود و به عنوان شهادت امام مجتبی علیه السلام روضه می‌گرفتند؛ مضافا به اینکه، مراسم جشن و ولادت گرفتن در ماه محرم و صفر شایسته نیست؛ و لذا، یک احتمالی هم برای ولادت امام باقر در اوایل صفر وجود دارد که روی این جهات، آقایان مراجع توجهی به آن نکرده‌اند.

   به هر روی، یکی از جهات مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام این است که فرصتی جدا و مناسب برای ایشان قرار داده نشده است که گوشه‌ای از عظمت و شخصیت ایشان بیان شود.

مظلومیت تاریخی امام حسن مجتبی

   برخی از مردم هم نسبت به قضایای امام حسن ساده‌نگر هستند و توجه کافی ندارند، وجود مقدس امام مجتبی علیه السلامهمان راهی را رفتند که خود سیدالشهدا علیه السلام نیز نه سال همین راه را رفتند؛ یعنی امامت آقا سیدالشهدا علیه السلامبعد از شهادت امام مجتبی علیه السلام ده سال بود و عاشورا در سال آخر امامت امام حسین علیه السلام واقع شد؛ یعنی حرکت ایشان به مکه و تصمیم برای رفتن در سال آخر بود و در سالهای قبل، همان رویه‌ای را پیش گرفتند که امام مجتبی علیه السلام آن رویه را در پیش گرفته بودند.

  پیدایش خوارج در زمان امیر المومنین

     در دوران امیرالمومنین علیه السلام نیز که معاویه فعالیتش را تشدید کرد، به جنگ صفین منتهی شد. در آن جنگ، یک فاجعه به معنای واقعی، یعنی گروه خوارج مثل داعش کنونی به وجود آمد. آنجا در خود این جنگ، خوارج شکل گرفت و هنر معاویه این بود که این خوارج را از اصحاب خودش درست نکرد که به هیچ چیز معتقد نبودند؛ بلکه اینها را از اصحاب امیرالمومنین علیه السلامدرست کرد که بعدا شمشیر به روی خودش کشیدند و امام مجتبی علیه السلام را به شهادت رساندند. در کربلا هم عمده، همین افراد بودند که در کوفه سکونت داشتند و گر نه لشگری از شام برای جنگ با امام حسین علیه السلام  نیامده بودند.

   بنابراین، معاویه این تفکر خارجی را با یک بازیگری در بین اصحاب امیرالمومین علیه السلام درست کرد؛ دقیقا مثل القاعده و داعش که قدرت‌های بزرگ و سازمان‌های اطلاعاتی آنها را ساختند و به جان مسلمانان انداختند؛ و مزدورانشان مثل عربستان، ترکیه، قطر و امثال اینها، تامین کننده نیروی آنها هستند و آن کسی که در این میان می‌جنگد نمی‌داند که برای چه هدفی می‌جنگد و آثاری که مترتب بر حرکتش می‌شود چیست؟

    سرانجام وجود مقدس امیرالمومنین در جنگ نهروان با جمع زیادی از آنها مبارزه کردند و این زمانی بود که آنها، امنیت شهرها را از بین برده بودند و حتی زن حامله را کشتند و شکمش را هم پاره کردند. ولی قبل از اقدام نظامی آنان، یعنی تا زمانی که آنها فقط حرف می‌زدند و فحش می‌دادند، عکس العملی از ناحیه ایشان نبود؛ مثلا، در بعضی از مواقع وقتی امیرالمومنین علیه السلام نماز می‌خواند، آنها در بین نماز حضرت با صدای بلند قرآن می‌خواندند و حضرت هنگام قرائت قرآن، سکوت می‌کردند و وقتی قرآن آنها تمام می‌شد، ایشان نماز خود را ادامه می‌دادند؛ یا ابن ابی الحدید نقل می‌کند زمانی که امیرالمومنین علیه السلام با فصاحت و بلاغت خطبه می‌خواند فرد خارجی که از بیانات ایشان خوشش آمده بود، بلند گفت «قُتل هذا الرجل ما افقه» مرگ بر این مرد، چقدر زیبا خطبه می‌خواند؛ تا آنجا که یک عده دور او را گرفتند که آن حضرت فرمودند او را رها کنید که چیزی نگفته است، بلکه آرزوی مرگ برای من کرده است و من خودم هم آرزوی مرگ دارم[1]؛ اما وقتی دست به شمشیر و کشتار مردم زدند، حضرت در ابتدا به آنها اجازه داد تا آنها یار گیری کنند و اسلحه و آذوقه جمع کنند، بعد با آنها شروع به جنگ کرد[2]. این روش علی است؛ تازه وقتی هم که آنها جمع شدند ایشان از همان روز اول نجنگید بلکه تا پانزده روز این جبهه را معطل کرد و هر روز سه یا چهار بار با آنها صحبت می‌کردند و به اشکالات آنان پاسخ می‌دادند؛ تا اینکه اکثر خوارجی که آمده بودند که با ایشان بجنگند متفرق شدند تا آنکه باقی مانده آنها که از عدد هزار هم کمتر است که به هیچ قیمتی حاضر به برگشت نشدند با امیرالمومنین علیه السلام جنگیدند[3] و جمعی کشته شدند و یک عده هم فرار کردند که آن حضرت اعلام کردند که با افراد فراری کاری نداشته باشید؛

خیانت اصحاب به امام مجتبی

 تفکر خارجی ماند و در زمان امام مجتبی علیه السلام اوج گرفت؛ به طوری که افرادی که در روز اول، با ایشان بیعت کردند تا با معاویه بجنگند. وقتی در نخیله برای جنگ معاویه آماده میشدند، همان کسانی که نزدیک تر به امام مجتبی علیه السلام بودند، به ایشان خیانت کردند و حتی عبیدالله بن عباس، پسر عموی ایشان که فرمانده نخیله بود خیانت کرد. با اینکه رسم بر این بود که فرمانده امام جماعت باشد، ولی وقتی که اذان گفتند دیدند فرمانده نیامد و فرار کرده و پیش معاویه رفته بود و آنها نیز پولی برای وی فرستادند؛ تا آنجا که امام شش یا هفت بار افرادی را نصب کردند، ولی آنها فرار کردند. حتی برای معاویه نامه نوشتند که لازم نیست با امام مجتبی جنگ کنی و افراد را بکشی بلکه تو هر وقت که بخواهی ما امام مجتبی علیه السلام را دست بسته به تو تحویل می‌دهیم.

    درد این است که این قصه در بین سنی‌ها اتفاق نیافتاده است، بلکه این قصه در بین اصحاب امام مجتبی علیه السلام و آن مدعیان دوستی اهل بیت اتفاق افتاده است؛ همانطور که در کربلا لشکری از شام نیامده بود، بلکه همه از اهل کوفه بودند که اکثرا معتقد به امام بودند و علی علیه السلام را دیده بودند و اصلا، عراق و کوفه مرکز دوستی و حب اهل بیت بود.

جهل مشکل اصلی مردم است

   در قضیه امام مجتبی علیه السلام نیز مشکل نا آگاهی مردم بود که با کوچک ترین تحریکی به حرکت درآمدند و دشمن توانست که در میان اینها هر مقصودی که دارند پیش ببرد و آن مردم از آن روز تا به امروز تفاوت چندانی ندارند.

   به هر حال، آن آگاهی و درایت و بصیرتی که لازم بود مردم در زمان امیرالمومنین علیه السلام نشان دهند نشان ندادند، تا اینکه امام علی علیه السلام را و امام مجتبی علیه السلام را از دست دادند و حتی زمانی که امام حسین علیه السلام در کربلا «هل من ناصر ینصرنی» فرمود یاریش نکردند، ولی بعد از این واقعه، توابین آمدند و گفتند: ما خطا کردیم و حالا لازم نیست که حتما کسی را هم بکشیم و با یزید بجنگیم، بلکه ما به هر صورت باید خودمان را بکشیم و بعد از حسین دیگر زنده نمانیم؛ در حالی که در خود کوفه، مسلم را کشتند و آنها او را حمایت نکردند؛ در حالی که اگر کوفه سقوط می‌کرد و ابن زیاد را کنار می‌زدند قصه کربلا پیش نمی‌آمد.

    کوفه بزرگترین درس برای ما است. آن جمعیتی که بعدا در توابین جمع شدند و خودشان را در جنگ بی‌هدف و بدون محاسبه و تدبیر به کشتن دادند، افرادشان ده برابر یا بیست برابر کسانی بود که در کربلا بودند، ولی در صحنه کربلا حاضر نشدند. اینها امیرالمومنین و امام حسین علیهما السلام را از دست دادند و به معاویه و یزید راضی شدند و «من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» یعنی آنکه تحمل عدالت را ندارد، تحمل جور برایش سخت‌تر است. به قول عمر عاص هر آنچه از دنیا به آنها دادند که علی را کنار بگذارند باز هم معادل قیمت علی علیه السلام نیست.  ما باید کاری کنیم که قیمت علی و قیمت حسینعلیه السلام باشد، ما در قصه امام مجتبی علیه السلام با این مسئله درگیریم.

   بنابراین، شیعیان و علاقه مندان و عاشقان علی علیه السلام و کسانی که یا حسین علیه السلام می‌گویند و گریه آنها قطع نمی‌شود، باید در حد قیمت علی علیه السلام کار کنند و قیمت علی و قیمت سیدالشهدا بالاست. اگر ما قیمت و ارزش این بزرگواران را ندانیم، دیگران اینها را از ما می‌گیرند کما اینکه در اکثر جاهای دنیا گرفتند؛ به طوری که وهابی‌ها قویتر از ما کار می‌کنند در حالی که آنها علی علیه السلام و عاشورا و اهل بیت ندارند.

   ای کاش شیعه همراه با عشق و محبتی که دارد، از آگاهی و درایت کافی در عملکرد خودش برخوردار بود تا زمان امام صادقعلیه السلام واقفیه پیدا نمی‌شد و یا کار به جایی نمی‌رسید که برای اثبات نسب امام جواد علیه السلام به وجود مقدس امام رضا علیه السلام ، در بین شیعیان قیافه شناس بیاورند.

  به هر حال شهادت امام مجتبی علیه السلام را به همه شعیان و آن کسانی که عشق این خاندان را در دل و جان خودشان دارند تسلیت عرض میکنیم. والسلام



[1] الفضل بن شاذان، الایضاح، ص474؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج32، ص3.

[2] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج32، ص 345 و 346.

[3] لامه مجلسی، بحار الانوار، ج32، ص3.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد