هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه
هیئت  عزاداران  حضرت زهرا سلام الله علیها

هیئت عزاداران حضرت زهرا سلام الله علیها

اصفهان، خمینی شهر، جوی آباد،خ شمس ،خ پروین ،جنب مسجد حضرت امیر، خیمه گاه فاطمی،احیاءگران فاطمیه

اشعار مدح و ولادت (حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام )


ای وسعت بهاری بی انتهای سبز


مرد غریب شهر ولی آشنای سبز


روح اجابت است به دست تو بسکه داشت


باغ دعای هر شب تو ربنای سبز


هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر


از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز


سرسبزی بهشت خدا چیست؟ رشته ای


از بالهای آبیتان آن عبای سبز


از لطف اشکهای سحر غنچه داده است


در دامن قنوت شبم این دعای سبز


کی می شود که سایه کند بر مزار تو


یک گنبد طلا ئی و گل دسته های سبز


آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان


داریم در بقیع تو یک کربلای سبز


یا می شود دلم گل و خشت حریم تو


یا می شود کبوتر تو، یا کریم تو


تو سرو قامتی تو سرا پا ملاحتی


آقا تو حئسن مطلقی و بی نهایتی


خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت


از یاد رفت قصة یوسف به راحتی


ایوب که پیمبر صبر و رضا شده


از لطف توست دارد اگرحلم و طاقتی


بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح


بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی


یاد پیامبر به خدا زنده می شود


وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی


حتماً برای خواهش دست نیازمند


دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی


وقتی میان معرکه شمشیر می کشی


تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی


با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست


بر پا شده به عرصة میدان قیامتی


بر دوش سیدالشهدا بود رایتت


عباس بود آینه دار شجاعتت


خورشید آسمانی ماه خدا حسن


همسایهٔ قدیمی دنیای ما حسن


پرواز بال های خیالی فهم ما


کی می رسد به اوج مقام شما حسن


روشن ترین تجسم آیات و سوره ها


یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن


صفین شاهد تو شور و حماسه ات


شیر دلیر بیشهٔ شیر خدا حسن


الله اکبر تو بلند است وقت رزم


آیات فتح روز نبردی تو یا حسن


صلح شکوهمند تو هرگز نداشته


چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن


صلحت حماسه بود نه سازش که این چنین


شد سربلند پرچم اسلام راستین


در خانة تو غیر کرامت مقیم نیست


اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست


تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای


جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست


از بسکه داشت دست شما روح عاطفه


شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست


جز سر زدن به خانة دل خستگان شهر


کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست


اینجا که نیست گنبد و گل دسته ای بگو


جایی برای پر زدن یا کریم نیست


داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب


امروزی است غربت عهد قدیم نیست


با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو


جایی برای اینکه فدایت شویم نیست؟


گل داشت باغ شانهٔ تو از سخاوتت


آقا زبانزد همه می شد کرامتت


این گونه در تجلی خورشید وار تو


گم می شود ستارهٔ دل در مدار تو


روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق


از آفتاب روشن شمع مزار تو


بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل


می آورد نسیم سحر از دیار تو


دلهای ما زمینی و ناقابلند پس


یک آسمان درود الهی نثار تو


هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم


تا خلوت سحرگه آئینه زار تو


تا که شبی بیائی و بالی بیاوری


ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو


بالی که آشنای تو باشد ابوتراب!


یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو


بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد


باشیم تا همیشه فقط در کنار تو


با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم


آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم


چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود


شایستهٔ شفاعت حیدر نمی شود


چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت


هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود


مرهم به زخم های دل پر شراره ات


جز خاک چادر و پر معجر نمی شود


یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر


والله از تو پاره جگر تر نمی شود


یک طشت لخته های جگر پاره های دل


از این که حال و روز تو بهتر نمی شود


یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب


گفتند نه کنار پیمبر نمی شود


گل کرد بر جنازهٔ تو زخم سرخ تیر


هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود


پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی


با کربلا و کوفه برابر نمی شود


زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت


سالار من که یک تن بی سر نمی شود


دیگر تمام قامت زینب خمیده بود


از بس که روی نیزه سر لاله دیده بود


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد